مبارزه با دنياگرايى
دنيا ابزار سرگرمى است و هر چه انسان را از خدا باز مىدارد مايه سرگرمى اوست و انسان دنيازده، مهذب نيست؛ خواه اين دنيا «مال» دولتمند باشد يا «علم» دانشمند؛ گاهى علم، هم دنياست! انسان، تلاش و كوشش مىكند تا چيزى ياد بگيرد اما اگر بر سخن او اشكالى كنند، عصبانى مىشود و اين نشان مىدهد كه او در حقيقت، خود خواه است؛ زيرا علم در انحصار كسى نيست و ديگران نيز حق اظهار نظر دارند.كسى كه بخواهد مهذب باشد، بايد با دنيا بجنگد؛ زيرا انسان در ميدان بازى و چهار سوق دنيا قرار دارد و ناچار است زندگى، كار، معاشرت و معاملهاى داشته، علمى فراهم كند و همه اينها دو چهره الهى يا دنيايى دارد، ناچار به مبارزه بر مىخيزد تا خود را از لهو و لعب، بازيگرى و بازيچه برهاند و براى رهايى از پنجه بازيچه و بازيگرى هم ناچار است كه بازيچه را بشناسد و مسلح نيز باشد تا بتواند در برابر بازيچه به مبارزه برخيزد.به همين جهت، هر لحظه بايد كارش را بر ميزان الهى عرضه كند كه آيا دنياست يا آخرت؟كارى كه اكنون دارم انجام مىدهم اگر ديگرى انجام مىداد باز هم خوشحال بودم يا مىخواهم فقط خودم آن را انجام دهم؟ اگر كار، كار خوبى است و من نمىگذارم يا راضى نيستم ديگرى آن را انجام دهد، معلوم مىشود كه من خودم را مىخواهم، نه آن كار خوب را. «1»
|