مثل چراغ و چراغدان
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ. (نور: 35)خداوند نور آسمانها و زمين است، مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حُبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مىشود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى؛ (آن چنان روغنش صاف و خالص است كه) نزديكاست بدون تماس با آتش شعله ور شود؛ نورى است بر فراز نورى و خدا هر كسى را بخواهد به نور خود هدايت مىكند و براى مردم مثلهايى زند و خداوند به هر چيزى داناست.در اين آيه شريفه، نور الهى كه همان نور هدايت و ايمان است به چراغدانى تشبيه شده است كه در آن چراغى پرفروغ باشد و آن چراغ در شيشهاى بلورين قرار گيرد و با روغنى صاف و خالص افروخته شود.
بدين ترتيب چهار عامل براى استفاده كامل از نور چراغ ذكر شده است:
1. مشكاة، يعنى چراغدان و محفظهاى كه در قديم معمول بود و چراغها را براى محفوظ ماندن از مزاحمت باد و طوفان در آن مىنهادند.
2. زُجاجة، يعنى شيشه بلورين و حبابى كه روى چراغ گذاشته مىشد تا هم شعله را محافظت كند و هم گردش هوا را از طرف پايين به بالا تنظيم نمايد. تا بر نور و روشنايى شعله بيفزايد.
3. مصباح، يعنى خود چراغ كه مركز پيدايش نور بر فتيله آن است.
4. ماده انرژى زا، كه عبارت است از همان روغن درخت مبارك زيتون.
جمله «يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيتوُنَةٍ لا شَرقيَّةٍ وَ لا غَربيَّةٍ» اشاره به همين ماده انرژى زاى فوق العاده مستعد براى چراغ است. چرا كهروغن زيتون از درخت پربار و پربركتى گرفته شود، يكى از بهترين روغنها براى اشتعال است، آن هم درختى كه نه در جانب شرق باغ و كنار ديوارى قرار گرفته باشد و نه در جانب غرب كه تنها يك سمت آن آفتاب ببيند و در نتيجهميوه آن نيمى رسيده و نيمه نارس و روغنش ناصاف گردد، بلكه تمام جوانب آن بهطور مساوى در معرض تابش نور آفتاب باشد تا هم ميوهاش كاملًا رسيده باشد و روغنش صاف و خالص شود.نور ايمان كه در قلب مؤمنان است، داراى همان چهار عملى است كه در يك چراغ پرفروغ موجود است:مصباح، همان شعلههاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مىگردد و فروغ هدايت از آن منتشر مىشود.
زجاجه، و حباب، قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مىكند. مشكات، سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مىدارد.شجره مباركه زيتونه، همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مىباشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعله ور و پر بار مىگردد.در حقيقت اين نور خدا مىباشد؛ همان نورى است كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤمنان سر برآورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مىكند.دلائلى را كه از عقل و خرد دريافتهاند، با نور وحى آميخته مىشود و مصداق «نور على نورٍ» مىگردد.و هم در اين جا است كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مىشوند و مضمون «يَهْدى اللّهُ لِنوُرِهِ مَن يَشآءُ» در مورد آن محقق مىشود.بنابراين براى حفظ اين نور الهى (نور هدايت و ايمان) مجموعهاى از معارف و آگاهيها و خودسازيها و اخلاق لازم است كه همچون مشكاتى اين مصباح را حفظ كند.
و نيز قلب مستعد و آمادهاى مىخواهد كه همچون زجاجه برنامه آن را تنظيم نمايد.و امدادى از ناحيه وحى لازم دارد كه همچون (شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيتوُنَةٍ) به آن انرژى بخشد.و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب كدورت آن مىشود، بركنار باشد. آن چنان صاف و زلال و خالى از هرگونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند و مصداق «يَكادُ زَيتُها يُضِىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» گردد.هرگونه تفسير برأى و پيشداوريهاى نادرست و اعمال سليقههاى شخصى و عقيدههاى تحميلى و تمايل به چپ و راست و هر گونه خرافات كه محصول اين (شجره مباركه) را آلوده كند، از فروغ اين چراغ مىكاهد و گاه آن را خاموش مىسازد.اين است مثالى كه خداوند در اين آيه براى نور خود بيان كرده و او از همه چيز آگاه است.از آنچه در بالا ذكر شده، اين نكته روشن مىشود كه اگر در روايات ائمه معصومين عليهم السلام در تفسير اين آيه رسيده است- مشكاة- گاهى به قلب پيامبر اسلام (ص) و مصباح نور به علم و زجاجه به وصى او، على (ع) و شجره مباركه به ابراهيم خليل كه ريشه اين خاندان از اوست و جمله لا شرقية و لا غربيه به نفى گرايشهاى يهود و نصارا تفسير شده است، در حقيقت چهره ديگرى از همان نور هدايت و ايمان و بيان مصداق روشنى از آن است، نه اين كه منحصر به همين مصداق باشد.
|