شمّه‏اى از ويژگى‏هاى اخلاقى شهيد آية اللَّه سيد محمدباقر صدر
1. در ايام طلبگى‏ام، هر شب، يك ساعت به حرم امام اميرالمؤمنين (ع) مى‏رفتم و در برابر قبر آن حضرت مى‏نشستم و به درس‏ها و مطالب علمى خود فكر مى‏كردم. معتقد بودم كه از جو حرم و روح پاك و مطهر اميرالمؤمنين الهام مى‏گيرم. پس از مدتى، اين كار را ترك كردم و كسى هم غير از خداى خودم خبر نداشت.چندى بعد، يكى از بانوان اقوام ايشان، حضرت اميرالمؤمنين (ع) را به خواب مى‏بيند كه مى‏فرمايد: به باقر بگوييد او هر شب مى‏آمد و نزد ما درس مى‏خواند، چرا اين كار را ترك كرده است؟
2. يكى از شاگردان استاد شهيد، راه خويش را از او جدا كرد و در غياب، استاد را مورد حمله قرار مى‏داد و از او بدگويى مى‏كرد. روزى كه در محضر ايشان بوديم از آن شخص سخن به ميان آمد. فرمودند من هنوز او را عادل مى‏دانم. آنچه او مى‏گويد، به خاطر اعتقاد خطايى است كه پيدا كرده است، نه از روى بى توجهى به دين!
3. مى‏فرمودند: در ايامى كه مشغول تحصيل بودم، هر روز به قدر پنج طلبه پركار، درس مى‏خواندم.
4. شيخ نعمانى، يكى از شاگردان شهيد صدر كه در ايام حبس در منزل، همراه ايشان بوده مى‏گويد: «در ايام حبس، عده‏اى از مؤمنان براى ايشان مبلغى پول فرستادند، ولى امتناع كرده و باوجود احتياج شديد، قبول نمى‏كردند. عرض كردم شما در اين زمان احتياج به پول داريد و شايد مدتى همين طور بمانيد. در جواب فرمودند: «مرحوم پدرم، سيد حيدر، شبى كه از دنيا رفتند، هيچ خوراكى در منزل باقى نگذاشته بودند كه شام ما باشد. پس من و برادرم سيد اسماعيل و خواهرم آمنه شب را گرسنه خوابيديم، چون پولى نداشتيم كه چيزى بخريم.اكنون ميان من و ملاقات پروردگار مانعى نيست جز اين كه اين ظالمان بيايند و مرا بكشند و به اجداد طاهرينم ملحق كنند. پس مال براى چه بيندوزم؟»5. آية اللّه شهيد، در طول زندگى، اجاره نشين بودند و در خانه محقرى زندگى مى‏كردند.تاجر صالحى، مبلغى جهت خريد منزل به ايشان مى‏دهد، اما قبول نمى‏كنند و مى‏گويند: «مرجعيت با اجاره نشينى هم ممكن است». تاجر مى‏گويد: «پس با اين پول براى فرزندانتان خانه بخريد»، در پاسخ مى‏فرمايد: «فرزندانم به من تاسى كنند كه اجاره نشينم، پدرم هم منزل شخصى نداشت!».در اوايل زندگى ايشان كه بسيار به عسرت گذشت كه حتى نقل مى‏كنند عبايشان وصله داشت، يك نفر ايرانى، عباى نائينى بسيار گرانى برايشان هديه مى‏آورد، ولى از آن استفاده نكرده مى‏فروشند و از قيمت آن ده عباى معمولى مى‏خرند و بين طلاب نجف توزيع مى‏كنند. اين سيره مستمره ايشان بود كه هرگاه برخى از تاجران كه مقلد او بودند، پارچه و لباسى مى‏آوردند، به طلاب مى‏دادند و به مفاد اين آيه عمل مى‏كردند: «و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة». «1»