فضايل اخلاقى آيت الله موسوى علوى خوانسارى (ره)
ايشان درباره توسل و ارتباط به ساحت مقدس معصومين عليهم السلام فرموده‏اند: وقتى به نجف مشرف شدم، آن گونه كه بايد و شايد در درس‏ها و فهم آن‏ها موفق نبودم، ناچار به امام زين العابدين (عليه آلاف التحيه و السلام) متوسل شدم. شبى در عالم خواب ديدم يكى از بزرگان خوانسار از دنيا رفت و مجلس ترحيم او برگزار شد.ابتدا جد بزرگوارم آقاى سيد على (ره) به مجلس مذكور وارد شدند سپس آقاى سيد ابوالحسن اصفهانى (ره) آمدند و در همان اثنا اعلام كردند، آقا امام زين العابدين (ع) نيز به مجلس وارد مى‏شوند. من كه مترصد چنين فرصتى بودم خود را آماده نمودم كه احترام كاملى از امام سجاد (ع) به جاى آورم و ايشان وقتى از مقابل من عبور كردند، نگاه ويژه‏اى به من افكندند و به مجلس ختم وارد شدند.
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند؟

پس از پايان مجلس هديه‏اى آوردند و گفتند: اين را امام سجاد (ع) به شما داده‏اند، از فرط خوشحالى ناگهان بيدار شدم و در دل شب متوجه شدم كه بحمدالله تمام مبانى فقه و اصول و حكمت در نظرم حاضر است و از بركت اين عنايت، فرداى درس من، فردايى سرشار از حركت و كوشش بود.آثار اين عنايت تا واپسين لحظات عمر با بركت ايشان در حافظه و هوش و استعداد و حضور ذهنشان مشهود بود. راقم اين سطور كه خود، چندى توفيق در ك محضر ايشان را داشته گواه‏ است كه هرگاه مشكلى علمى در فقه و ادب عربى و تفسير و عرفان بيان مى‏شد، به خوبى و با حضور ذهن عجيبى پاسخ مى‏گفت و هر گونه ابهامى را مى‏سترد. محفل او با انس با قرآن كريم و روايات بود، بيانى شيرين و جذاب داشت و سخنش بر دل مى‏نشست، در عين پارسايى و نهايت پرهيز از شائبه گناه، گه گاه و به مناسبت، مزاح هم مى‏كرد. به غايت متواضع و بى تكلف بود.علاقه ايشان به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام باعث شده بود كه در طول سال، هر هفته جمعه‏ها، و در وفيات ائمه اطهار عليهم السلام و به مناسبت‏هاى مختلف مثل اعياد، مجلس ذكر مصيبت اهل بيت عليهم السلام برپا مى‏كردند و همواره توصيه مى‏كردند كه اين روضه را ترك نكنيد. و اين علاقه به حدى بود كه حتى در سالى كه سيل منزل ايشان را خراب كرد، اولين جمله‏اى كه پس از آن حادثه فرموده بودند اين بود: برويد اطاقى اجاره كنيد و جلسه روضه را برگزار كنيد.
به حضرت ابوالفضل (ع) بسيار متوسل مى‏شدند و خود، نمونه‏اى از آثار توسل به آن حضرت را اين گونه نقل كرده‏اند: در زمانى كه در عراق بوديم، روزى به اتفاق آقاى حاج آقا محمد حائرى، از علماى گلپايگان در رواق مطهر حضرت ابوالفضل (ع) مباحثه مى‏كرديم، جوان فلجى را براى استشفا آوردند. آقاى حائرى گفتند: علوى بنشين تا من بروم ببينم اين عرب به حضرت ابوالفضل (ع) چه مى‏گويد.طولى نكشيد، ديديم صحن شلوغ شد و جوان فلج با پاى خود خارج شد. آقاى حائرى آمد و گفت: علوى مى‏دانى عرب چه گفت؟ گفتم: بفرماييد.گفتند: آمد مقابل ضريح و عرض كرد: يا ابو الفضل، يا او را بكش و يا او را شفا بده! و چنين شد كه ديدى.به حضرت على اصغر (ع) بسيار متوسل مى‏شدند، و در كارهاى دنيا از ذيل عنايات حضرت جواد الائمه (ع) بهره مى‏جستند. در خلوت شب‏ها از خداوند مى‏خواستند كه ايشان را از نوكران امام زمان (ع) محسوب بدارد.ايشان بسيارى از دعاهاى ماثوره را حفظ بودند، بخصوص دعاى كميل و دعاى صباح امير المؤمنين (ع) و دعاى سمات و زيارت عاشورا و ادعيه ديگرى كه بر آن‏ها مداومت داشتند و اين از امتيازات ايشان بود، «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ». (ص: 44) آن مرحوم هر روز را به ذكرى اختصاص‏
داده بودند، يك روز «لا اله الا اللَّه» و يك روز «استغفراللَّه» و روز ديگر بر اين آيه مداومت مى‏كردند: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً». (طلاق: 2) و يك روز صلوات و روزى حمد و .... «1»