استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏
بهترين معرف آن جناب، سير و سلوك انسانى و آثار علمى، از تدريس و تاليف اوست. افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسى تدريس اصول معارف حقه جعفريه‏اند، از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشان «الميزان» كه عالم علم را مايه فخر و مباهات است، يكى از آثار نفيس قلمى و ام الكتاب مولفات اوست.موقعيت جناب علامه طباطبائى (رضوان الله عليه) در عرفان عملى اين بود كه دريافته بود و به اين باور رسيده بود كه: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ.» راه اين است و جز اين نيست. و دقيقا بدين جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودى او، حكايت كننده وارستگى و عظمت ذخاير علمى و عملى او بود.انسان وقتى حضرت علامه طباطبائى را زيارت مى‏كرد، به ياد اين حديث شريف مى‏افتاد كه جناب كلينى در كتاب «فضل العلم» كافى به اسنادش از حضرت امام صادق (ع) نقل مى‏كند و فرموده است:
مَنْ تَعَلّم العِلمَ و عَمِل به و عَلَّم لِلّه، دُعِى فى ملكوتِ السماوات عظيما فقيل: تَعلَّمَ لِله وَ عَمِلَ لله و عَلَّم لِلّه.آن كسى كه دانش تحصيل كند و بدان عمل كند و ديگران را براى خدا تعليم بنمايد، در ملكوت سماوات و عالم اله- كه خودش عالم عظيم است- او را به عظيم صدا مى‏كنند: اى بزرگ، اى آقا، اى كسى كه براى خدا تحصيل علم كرده‏اى، براى خدا بدان عمل كرده‏اى، براى خدا به ديگران تعليم داده‏اى، تو آقا و بزرگ و عظيمى.بنده هفده سال در محضر شريف او با ايشان انس داشتم و از ايشان كار لغوى نديدم.حرف لغوى نشنيدم. بسيار مواظب كلام خود بود.به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا بود؛ زيرا بسيار مواظب خود بود. همواره اهتمامش بر اين بود و مى‏گفت در شب و روز زمانى را براى حسابرسى خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين 24 ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشيد. همان طور كه يك بازرگان و يك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مى‏كند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت، چه چيزى اندوخته‏ايد. چه گفته‏ايد. يك‏يك رفتار و گفتارتان را حسابرسى كنيد. از نادرستى‏ها استغفار كنيد و سعى كنيد تكرار نشود، و براى آنچه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشيد، تا بتدريج براى شما تخلق به اخلاق ربوبى ملكه بشود.
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ».حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نمى‏شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگرى قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با ديگران بود، كه در محضر ديگرى نشسته است.در اين باره، مصباح الشريعه مى‏فرمايد كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله»؛ عارف بدنش با خلق و دلش با خداست؛ «و لامونس له سوى الله، و هو فى رياض قدسه متردد و من‏لطائف فضله متزود»؛ توشه‏اش آن سويى است. قلبى كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است.چنين كسى مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت، يواش يواش به صفات ملكوتى متصف مى‏شود و بدان خو مى‏گيرد.از خاطرم نمى‏رود كه مرحوم علامه طباطبائى وقتى به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوى‏تر است، شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلال‏تر است». هر چه روز مراقبت شديدتر باشد شب مكاشفات زلالتر و صافى‏تر است. «1»