علامه ميرزا مهدى الهى قمشه‏اى‏
طبعش بسيار لطيف بود. از طلعت ديوانش، فروغ «ان من الشّعر لَحِكمَة» ساطع است، و از طلاقت بيانش شروق «ان من البيان لسحرا» طالع. نازكى اشعارش خود برهان ناطق است، و تقريظ مرحوم ملك الشعراى بهار كه در ابتداى نغمه عشاق ثبت است، شاهدى صادق. اين بنده، گوينده‏اى را از معاصران نمى‏شناسد كه آن همه مضامين رفيع حكمت و معانى منيع عرفان را به اين سبك روان به رشته نظم كشيده باشد. لذا، با هيچ يك از دواوين معاصران جز به ديوان درج درر حقايق الهى، خو نكرده است.درس ما بعد از نماز مغرب و عشا مى‏فرمود كه به تعبير لطيفشان، تدريس ما به جاى تعقيبات نماز ما باشد. ما نيز نماز را با ايشان در منزلش مى‏خوانديم و به آن بزرگوار اقتدا مى‏كرديم. اما نماز مى‏خواند؛ در قنوت گريه‏ها مى‏كرد. گويا الان نغمه الهيش را در حال قنوت مى‏شنوم كه با گردن كج و صورت حزين و آهنگى جانفزا و دلربا همراه با دُرَر غلتان قطرات اشك مى‏گويد: الهى و ربى من لى غيرك، اساله كشف ضرى و النظر فى امرى.كتاب و كتابخانه‏اى نداشت و بسيارى از كتابهايش را در زمان حياتش بفروخت و خود كتابخانه متحرك بود؛ گفتار از خودش مى‏جوشيد.بسيار قانع بود؛ ملبسش عادى و مسكنش عادى‏تر. سقف خانه‏اش حصير و چوب بود و برق نكشيده بود و مى‏فرمود: برق را در پشت بام كشيده‏ايم. مرادش لامپهاى گوناگون سقف ميناى آسمان، يعنى ستارگان بود. «1»