رفتارى شگفت آور با رئيس منافقان‏
عبداللَّه بن ابّى كه رياست منافقان مدينه را به عهده داشت خود و يارانش از هيچ گونه آزارى نسبت به پيامبر (ص) و مسلمانان فرو گذارى نكردند و پيوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسى و خبرچينى مى‏كردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشارى مى‏ورزيدند كه بارها آياتى در قرآن مجيد درباره وضع ناهنجار آنان و محروميتشان از رحمت حق و كيفيت عذابشان در قيامت نازل شد ولى آن بى خبران غافل و بى دردان جاهل، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند.
عبداللَّه بن ابى پس از بازگشت رسول خدا (ص) از تبوك، در دهه سوم ماه شوال به سختى بيمار شد و در مسير مرگ قرار گرفت.
بر پايه «يُخرِجَ الحَّى مِنَ الميَتِ» فرزندش، مؤمنى صادق و مسلمانى پاك دل و جوانى شايسته و لايق و مورد محبت پيامبر (ص) و مسلمانان بود.او از باب «وَ بِالوَالِدينِ احْساناً» به عنوان فريضه دينى و تكليف ايمانى همه روزه به عيادت پدر مى‏آمد و به جان به او خدمت مى‏كرد و به پرستارى‏اش چون پروانه به دور شمع، دور وجود پدر مى‏گشت.اين فرزند فرزانه از پيامبر خدا (ص) درخواست نمود تا از پدرش عيادت كند، مبادا آنكه از عيادت نكردن پيامبر (ص) از پدرش به منزلت و مرتبه خانوادگى اش زيان رساند كه ننگى و خفّت و عارى بر دامن اهلش بنشيند!
پيامبر اسلام (ص) حفظ منزلت آن پسر را كه از مؤمنان حقيقى بود لازم شمرده، براى عيادت بر بالين پدرش حاضر شدند!
حضرت با كمال محبت و از روى‏دلسوزى به عبداللَّه بن ابى فرمودند: چندان كه تو را از دوستى و رابطه با يهوديان معاند و جهودان نابكار منع كردم نپذيرفتى، آيا اكنون وقت آن رسيده كه ريشه مهر و محبت دشمنان خدا را از صفحه دل بركنى يا مى‏خواهى بر همان عقيده سخيف و محبت باطل و رابطه شيطانى خيمه از دنيا بيرون زنى و به سوى آخرت رهسپار گردى؟در پاسخ پيامبر (ص) گفت: اسعد بن زراره دشمن جهودان و خصم يهودان بود و هنگام مردن اين دشمنى و خصومت سودى براى او نداشت! سپس گفت: اكنون وقت سرزنش و ملامت من‏ نيست، اينك در ورطه مرگ قرار دارم، از تو مى‏خواهم كه بر جنازه‏ام حاضر شوى و بر من نماز گزارى و پيراهنت را به من عطا كنى تا مرا با آن دفن كنند.پيامبر (ص) با كمال بزرگوارى و كرامت از دو پيراهنى كه به تن داشتند پيراهن زِبَرين را به او عطا كردند. عبداللَّه گفت: آن پيراهن را مى‏خواهم كه با بدن مباركت تماس داشته. پيامبر (ص) در خواستش را اجابت فرمود و پيراهن زيرين خود را به او بخشيد.رسول خدا (ص) پس از مرگ او به فرزندش تسليت گفت و بر جنازه‏اش حاضر شد و بر او نماز خواند و در پاسخ اعتراض مردم فرمود: پيراهن و نماز و استغفار من سودى براى او ندارد!از پى اين كرامت و خوش رويى و نرمى و بزرگوارى و جوانمردى رسول خدا (ص) هزار تن از قبيله خزرج به شرف مسلمانى سرافراز شدند و به دست پيامبر اسلام (ص) ايمان آوردند.