درجه خوف و خشيت امام صادق (ع)
در خصال صدوق است كه مالك بن انس مى‏گويد: نزد صادق، جعفر بن محمد (ع) مى‏رفتم و ايشان برايم بالشى مى‏گذاشت و برايم ارزشى قايل بود و مى‏فرمود: اى مالك! من تو را دوست دارم.من نيز از اين موضوع خوشحال بودم و خداى را شكر مى‏كردم. آن بزرگوار همواره، از سه حالت خارج نبود: يا روزه بود، يا در حال قيام (به عبادت) و يا در حال ذكر خداوند. او از عظيم‏ترين عابدان و بزرگ‏ترين زاهدان بود، كسانى كه در مقابل خداوند عزوجل در حالتى از خشيت به سر مى‏برند. حديثش بسيار و همنشينى با او خوب و فوايدش فراوان بود. وقتى از پيامبر (ص) حديثى نقل مى‏كرد و مى‏فرمود: قال رسول اللَّه چهره‏اش به كبودى و زردى مى‏گراييد و دگرگون مى‏گشت، به طورى كه دوست و آشنا نمى‏توانست او را بشناسد.سالى، همراه ايشان به حج مشرف شدم. چون زمان احرام فرا رسيد، هر چه مى‏خواست لبيك بگويد، صدايى از گلويش خارج نمى‏شد و چيزى نمانده بود كه خود را از مركبش به زمين افكند!به ايشان عرض كردم: اى پسر رسول خدا! بگو! چاره‏اى نيست؛ بايد بگويى! ايشان فرمود:اى پسر ابوعامر! چگونه جسارت كنم و بگويم: لبيك اللهم لبيك؟ در حالى كه مى‏ترسم خداوند عزوجل جوابم دهد: لا لبيك و لا سعديك! «1»