تکيه گاهي مطمئن

مهمترين راهي که قرآن براي نزاهت روح فرا راه سالکان کوي لقاي حق ارائه مي کند اين است که سالک از شهود غير خدا مبرا و تائب شود. حکم خدا اين است که از[169]غيرخدا کاري ساخته نيست؛ چنانکه در سوره «قصص» مي فرمايد:
«کل شي ء هالک الا وجهه له الحکم و اليه ترجعون» (43)
هر چيزي جز خدا و وجه او، «هالک» است و اگر هلاکت آن، امروز براي افراد عادي، روشن نيست، فردا که پيشگاه حقيقت، ظاهر مي شود براي همگان مشهود خواهد شد.
خداي سبحان پس از اين که در اين کريمه، يک قضيه سلبي، يعني «کل شي ء هالک الا وجهه» را ذکر مي کند، مي فرمايد: «له الحکم» ؛ اگر غير خدا هالک است، پس حاکم نيست و اگر حاکم نبود، هيچ کس تحت حکومت او نيست و اگر بايد به محکمه حاکم، مراجعه کرد و غير از خدا احدي حاکم نيست، پس بايد به محکمه خدا رجوع کرد. از اين رو مي فرمايد: «واليه ترجعون» و اين، مهمترين عامل نزاهت و آرامش روح است.علت ناآرامي افراد عادي آن است که به چيزي تکيه مي کنند که خود تکيه گاهي ندارد. به همين جهت به عنوان ضرب المثل مي گويند: «الغريق يتشبث بکل حشيش» ؛ انسان غرق شده، به هر گياهي تکيه مي کند و دست مي اندازد تا نجات پيدا کند؛ زيرا خيال مي کند آن گياه، در دريا ريشه دارد و قوي است. کساني که در محبت دنيا غرق شدند، دست و پا مي زنند و هر لحظه، احساس خطر مي کنند و به اين و آن متمسک مي شوند و به زرق و برقها تکيه مي کنند تا از اضطراب برهند، ولي نمي توانند.
قرآن کريم درباره افرادي که گرفتار آتش دوزخ مي شوند، مي فرمايد:
«و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمانوا بها» (44)
اينها به دنيا بسنده کرده، راضي و مطمئن شدند، در حالي که دنيا متاع فريب است:
«و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور» (45)
دنيا متاع فريب است و انسان را مي فريبد و اگر غريق به فريبگاه تکيه کند، قطعا نمي آرمد.
[170]
اين که مردان الهي مطمئنند براي آن است که به حق متکي هستند و حق، ثابت مطلق است:
«ذلک بان الله هو الحق» (46).
براي رسيدن به اين مقام والا، بايد از هر گناهي توبه کرد. انسان گناهکار، شرمنده است؛ زيرا با اين که چيزي مانع قدرت خدا نبود، خداوند به او مهلت داد تا گناه کند و فورا او را کيفر نکرد و آبروي او را هم نزد ديگران نبرد.
اگر چنين حالتي براي انسان رخ دهد، از گناه پشيمان مي شود و اين اولين قدم است. آنگاه سعي مي کند گناه نکند و گناه گذشته را جبران کند و اگر همين راه را ادامه دهد، به جايي مي رسد که ديگر نام گناه را بر لب جاري نمي کند و ياد گناه را در دل خطور نمي دهد و آنگاه که به بارگاه خداوند بار مي يابد، اصلا توجه به اين ندارد که قبلا گناه کرده است، چنانکه بهشتيان بعد از ورود به بهشت، گناهان گذشته را به خاطر نمي آورند؛ زيرا همين تذکر گناه، خود شرم آفرين است و در بهشت هيچ اندوه و شرمي نيست.مردان الهي نيز تذکر گناه را عيب مي دانند. چون مايه شرم است و آنان هم اکنون به حضور اله، بار يافته اند. البته در ابتدا و اواسط راه، تذکر گناه، فضيلت است؛ زيرا انسان را وادار به توبه و انابه مي کند، ليکن در پايان راه که مشمول لطف ويژه الهي شده اند، گناه قبلي مورد نسيان قرار مي گيرد و منشا اين نسيان هم انساء الهي است و اين انساء هم از بارزترين نمادهاي عنايت خدا به عبد تائب است؛ زيرا اگر نسيان ذنب نباشد، هماره بنده تائب با تذکر گناه پيشين شرمنده است و همين شرمندگي رنج توانفرساست.
43. سوره قصص، آيه 88.44. سوره يونس، آيه 7.45. سوره حديد، آيه 20.46. سوره حج، آيه 62.