رابطه تقوا و عمل

ايمان، به اعتقاد، و اخلاق و عمل، وابسته است. همه انسانها موظفند اين سه رکن اصيل را تحصيل کنند.
قرآن کريم مي فرمايد:
«يا بني ادم قد انزلنا عليکم لباسا يواري سؤاتکم و ريشا و لباس التقوي ذلک خير» (28)
خداوند براي مرغان پر و براي آدميان جامه پرهيزکاري مقرر کرده است و انساني که قدرت پرواز ندارد، آيه سوره «فاطر» بر او صادق نيست که:
«اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (29):
اعتقاد خوب، پر و بال انسان صاعد است و او بدون اين پر و بال، توان صعود ندارد؛ چنانکه در مورد قرباني در مناسک حج، مي فرمايد:
«لن ينال الله لحومها و لا دماؤها ولکن يناله التقوي منکم» (30)
گوشت و خون قرباني به سوي خدا صعود نمي کند، بلکه روح اين عمل که تقواست بالا مي رود.
پرواز برخي از آدميان ويرانگرانه و در حد پرواز شاهين و کرکس است؛ نه پرواز طوطي و بلبل. مايه طيران آدمي پرهيزکاري است که بدون معرفت، تخلق و عمل صالح، ميسر نيست.
امام صادق (سلام الله عليه) مي فرمايد:
«لا يقبل الله عز و جل عملا الا بمعرفة و لا[217]معرفة الا بعمل فمن عرف دلته المعرفة علي العمل و من لم يعمل فلا معرفة له، انما الايمان بعضه من بعض» (31).
اين حديث، مشتمل بر چند جمله است:
1. خداوند هيچ عملي را بدون معرفت نمي پذيرد؛ زيرا معرفت، روح عمل است. اگر در قرآن آمده:
«انما يتقبل الله من المتقين» (32)
عمل از غير پرهيزکار پذيرفته نمي شود. به اين معناست که معرفت، در متن تقوا نقش تعيين کننده اي دارد.
2. اگر کسي عارف و عالم باشد، حق را بشناسد ولي به معرفت خود عمل نکند علم او اثر نداشته در حکم معدوم است. گرچه چنين شخصي علم دارد ولي در قيامت نه در صف علماست و نه از کيفر تلخ و دردناک جاهلان در امان است. جمله
«لا معرفة الا بعمل»
از يک نظر، نفي کمال و از نظر ديگر، نفي حقيقت است؛ نفي کمال است، زيرا کمال معرفت در تاثير گذاري آن در عمل است و نفي حقيقت است، زيرا چنين شخصي در قيامت، در صف جاهلان محشور مي شود.
3. علم و عمل رابطه مستقيم دارد:
«فمن عرف دلته المعرفة علي العمل»
اگر کسي عمل کند، معرفت او را به مراحل بالاتر عمل راهنمايي مي کند، چون هر درجه اي از عمل، مايه شکوفايي معرفت و دانش، و شکوفايي دانش مايه تحقق عمل خالصتر است هر اندازه معرفت بيشتر باشد، عمل خالصتر است و هر اندازه که عمل خالصتر باشد عرفت شکوفاتر مي گردد.
4. دليل اين پيوند اين است:
«انما الايمان بعضه من بعض»
درجات و مراتب و عناصر ايمان، ابعاض يک پيکر است. ايمان واقعيتي است که بخشي از[218]آن در قلب جا دارد، بخشي در مرحله نفس ظهور مي کند و قسمتي در اعضا و جوارح نمودمي يابد. اين که گفته مي شود: ايمان اعتقاد و تصديق به قلب، اقرار به زبان وعمل به ارکان و اعضاست:
«الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان» (33)
از همين باب است؛ يعني حقيقت ايمان چيزي است که هم عقل آن را مي پذيرد، هم نفس به آن متخلق مي شود و هم اعضا و جوارح به آن عمل مي کند.
همچنين از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است:
«لم يکلف الله العباد المعرفة و لم يجعل لهم اليها سبيلا» (34)
خداوند هرگز کسي را به چيزي که راه شناخت به سوي آن نيست مکلف نمي کند؛ زيرا چنين تکليفي، «تکليف مالايطاق» و فوق طاقت بشر است.
28. سوره اعراف، آيه 26.29. سوره فاطر، آيه 10.30. سوره حج، آيه 37.31. بحار، ج 1، ص 206؛ محاسن برقي، ج 1، ص 315.32. سوره مائده، آيه 27.33. نهج البلاغه، حکمت 227.34. بحار، ج 5، ص 222؛ محاسن برقي، ج 1، ص 315.