آزادي از رنگ «تعين»

عارف کسي است که زهد و عبادتش محبانه است و خدا را هدف نهايي مي داند. عارفان نيز گاهي مستقيما از معبود خود، مطامع خويش را طلب مي کنند؛ و گاهي از خدا چيزي طلب نمي کنند بلکه مؤدب در پيشگاه او قرار مي گيرند و مي گويند: چرا ما بگوييم او خودش به ما مي دهد. اين مرحله هم باز مرحله اي ضعيف است. چون آن که مي گويد:

تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروري داند

گدايي خود را اظهار نمي کند ولي گدايانه عبادت مي کند؛ يعني، خودش را مي بيند و چشم طمع به داده خدا دوخته و منتظر است تا خدا به او فيضي برساند؛
اما اين خواسته را اظهار نمي کند. او گدايي مودب است. چون گدا بر دو قسم است:
يکي گدايي که الحاح و اصرار دارد و سائل به کف است و دست گدايي دراز مي کند. ديگري گدايي که حضورش را در پيشگاه غني، کافي مي داند و مي گويد اين توانگر هم از ضعف مالي من با خبر است و هم داراي جود و بخشش است؛ بنابر اين حضور من در برابر او کافي است و همين که مرا ديد عطا مي کند؛ چرا از او بپرسم اين همان گداي مؤدب است. پس اگر کسي در حد محتواي شعر مزبور حرکت کند، هنوز در بين راه است؛ ولي اگر از اين حد ، فراتر رفت و گفت:

غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

و از اين بالاتر گفت: ز هرچه رنگ «تعين» پذيرد آزاد است، او گداي محض است؛ نه گداي زر و زور؛ يعني گداي لقاي حق است. آنگاه همان شعر قبلي درباره وي معناي ديگري پيدا مي کند: «تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن» و «لقاء الله» را از خدا مخواه؛ «که خواجه خود، روش بنده پروري داند» و او خودش لقاي خود را به تو مي دهد.

از خدا غير خدا را خواستن
ظن افزوني است، کلي کاستن

اين «کلي» ، «کلي سعي» است؛ نه «کلي مفهومي» . اگر شما از اقيانوس يک جرعه محدود را طلب کنيد، در اين صورت اقيانوس را از دست داده ايد. بگذاريد اقيانوس شما را در کام خود فرو ببرد و غواص کند، نه غريق، و شما چيزي را آن جا بيابيد و براي ديگران بياوريد. پس اگر کسي اين مراحل را عارفانه طي کند، در مسير مستقيم جهان حرکت کرده است. براي اين که کسي به اين مقام بار يابد، مراحلي دارد که عبارت از عبادت، ارادت و رياضت است. «ارادت» و «رياضت» ، در بررسي سخنان محقق طوسي شرح و تفسير شد؛ اما آن گونه که جناب بوعلي آنها را بازگو مي کند لطافت ديگري دارد.