تمثيل اخلاقي
راه تمثيل، راهي همگاني است و آن اين است که چون انسان در خود، احساس فرشته خويي مي کند؛ ميل به فضيلت و کسب علوم دارد؛ از عدل و احسان خوشش مي آيد؛ مي خواهد حق را بيابد و به آن عمل کند و آن را منتشرسازد؛ چنان که درنده خويي، تهاجم و تحقير ديگران و نيز لذت به عيش ونوش و... را در خود مشاهده مي کند، مي توان براي تفهيم او از مثالي که علماي اخلاق ذکر کرده اند مدد جست و آن اين که اگر شکارچي، سوار بر اسبي شود و سگي شکاري را هم به دنبال داشته باشد، هر کدام از اين سه موجود، خواسته اي دارند. در اينجا سؤال اين است که زمام اين برنامه را بايد به دست کدام يک از اين سه موجود، سپرد؟ اگر کارها به اسب، سپرده شود تا برنامه ريزي کند، اسب هر جا علف سبز و خرم ببيند به آن سمت مي رود در فکر چريدن و خوردن خودش است و در فکر خطر و سقوط سرنشين خود نيست؛ زيرا اسب، شهوت دارد و برنامه سفر را بر اساس شهوت تنظيم مي کند؛ نه بر معيار عقل و قهرا نتيجه اش سقوط است.
اگر تنظيم برنامه به دست سگ شکاري باشد، او، هر صيدي را ببيند به آن سمت هجوم مي برد و به هر کوه و دره و دشتي خود را مي کشاند و در فکر سلامت اسب و راکب آن نيست. اين حيوان بر اساس درندگي و تهاجم، حمله مي کند و قهرا هم خود و هم اسب و هم اسب سوار را به دره هلاکت مي فرستد؛ زيرا غضب دارد و عقل ندارد؛ ولي اگر کار اين مجموعه و برنامه اين کاروان به دست انسان سواري که عاقل است سپرده شود لامت خود، سلامت اسب و هم سلامت سگ شکاري را تامين مي کند.
انسان، عقلي دارد که به منزله انسان شکارچي است؛ شهوتي دارد که به منزله اسبي است که مرکوب اوست و غضبي دارد که به منزله سگ شکاري است.
چنانچه انسان، برنامه کار را به دست شهوت جواني و... بدهد هم قدرت غضب، اين نيروي کارساز الهي، نابود مي شود و هم قدرت عاقله. جواني که در دوران جواني به فکر بوالهوسي و شهوت راني باشد، هم عاقله را ويران مي کند و از فراگيري علوم و دانشها باز مي ماند و هم قدرت غضب و دفاع از حق را سرکوب مي کند و از ناموس، دين و مرز و بوم ميهن اسلامي حمايت نمي کند و صرفا يک جوان شهوتران بي اعتنا خواهد بود.
اگر انسان برنامه کار را به دست قدرت قهر و غضب بسپارد، انساني مهاجم و مزاحم خواهد شد. او مي کوشد که خوي درندگي خود را ارضا کند و در نتيجه از لذتهاي حلال و از فراگيري علم و دانش، محروم مي شود و از تهذيب نفس و تزکيه روح، طرفي نمي بندد و چون غضب او عاقلانه نيست، به فکر انفجار، تخريب، ترور و هتک مي افتد؛ نه به فکر حمايت از شرع و شرف.
ولي اگر زمام برنامه کار را به عقل بدهد که هويت انسان را همان عقل او مي سازد، سلامت هر سه قوه تامين مي گردد. منظور از اين عقلي که هويت ساز است، همان عقلي است که: «به يعبد الرحمن و يکتسب الجنان» (7)
به وسيله آن پروردگار، عبادت و بهشت کسب مي شود که البته اين عقل، عقل عملي است و عقل عملي وقتي مي تواند فعال باشد که از عقل نظري کمک بگيرد؛ اما عقل نظري در اين زمينه، مقدمه کار عقل عملي است. عمده عقل عملي است که بتواند رشد کند و اين موهبت الهي بالقوه در توده انسانها هست گرچه عقل نظري آنها ضعيف باشد. البته کمال برين آن است که انسان هم در نظر و هم در عمل به اوج خود برسد و هر اندازه که عقل نظري يعني معرفت، بالاتر باشد عمل صالح هم که محصول عقل عملي است اوج گيرد؛ اما چنين جمع سالمي مقدور همه انسانها نيست؛ در حالي که تهذيب نفوس، وظيفه همه انسانهاست.
از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است که: «اذا کنتم ثلاثة في سفر فامروا احدکم» (8)
در مسافرت اگر سه نفر بوديد، يکي را امير کاروان کنيد که برنامه ها را تنظيم کند و مسئول گروه باشد. بايد ديد در اين قافله سه نفري در موضوع بحث ما «امير» کيست؟ آيا غضب و شهوت است و يا عقل؟ آنچه که شرع يعني مجموع عقل و نقل مي گويد اين است که طراح و برنامه ريز بايد عقل باشد که در هر انساني وجود دارد. بنابر اين، نسل نو براي اينکه از تهاجم فرهنگي در امان باشد، نه بايد فريب زرق و برق طبيعت او را به شهوتراني بهيمي بکشاند و نه قدرت تخريبي نظم نوين جهاني او را به آدمکشي سوق بدهد، بلکه پيشرفت علوم و معارف الهي از يک سو و ترقي و تعالي معنوي از سوي ديگر بايد او را فرشته خو کند، بايد عقل برين را امام قافله و امير کاروان نيروهاي ادراکي و تحريکي کرد و اين راه خوبي است که ارائه کرده اند.
7. کافي، ج 1، ص 11، ح 3.8. محجة البيضاء، ج 4، ص 58.