تقوا و آزادي
بعضي ميگويند: دنيا، دنياي آزادي است و تقوا مخالف آزادي است. تقوا، يعني خودت را جمع و جور کن و اسير اين و آن بشو. تقوا ميخواهد آزادي مطلق را از ما بگيرد. ما آزاد نباشيم. نتوانيم هر چي ميخواهيم بخوريم. هر کجا ميخواهيم برويم هر چه ميخواهيم بگوييم. هر كاري بخواهيم بکنيم .
اماحق اين است كه تقوي خلاف آزادي نيست. تقوا از لوازم دين نيست. برخلاف نماز كه از لوازم دين است. روزه كه از لوازم دين است. حج و زکات كه از لوازم دين هستند؛ تقوي از لوازم دين نيست. پس چيست؟ تقوا از لوازم انسانيت است. کاري به دين ندارد. تقوا را به دين و اسلام و قرآن نچسبانيد. وقتي اينطور بگوييد اينها ميگويند كه ما را محدود کردند و آزادي را از ما گرفتند بلکه تقوا يعني درست بودن در اجتماع، مني که تقوا دارم يعني خيانت به ناموس نمي کنم. يعني خيانت به عِرضي نمي کنم. يعني ظلم نمي کنم. تعدي نمي کنم. فحاشي نمي کنم. تقوا اين است. حيثيت انسانيت را بايد من حفظ بکنم.
مثالي بزنم مطلب روشن تر بشود. من که لباس ميپوشم، ممکن است بدنم شکايت کند که: اي بابا! من را محصور کردي! من ميخواهم آزاد باشم. اگر من اين لباس را در بياورم و تو آزاد باشي كه سرما ميخوري، گرما ميخوري، اذيت ميشوي. من لباسها را پوشيدم که تو را حفظ کنم. يا اين کفشهايي که پايتان است، پاهايتان شکايت ميکند که: آقا من ميخواهم آزاد باشم، پابرهنه باشم؛ بروم، بيايم. تو ميگويي: من بايد جوراب به تو بپوشانم و کفش هم به تو بپوشانم که اذيت نشوي؛ نه سرما به تو اذيت بکند و نه گرما همان طور که براي حفظ و سلامت پاهايت کفش به پايت ميکني، لباس را براي حفظ و سلامت بدنت ميپوشي، براي حفظ و صيانت خانواده ات ديوار به دور خانه ات ميگذاري، تقوا هم براي انسانيت انسانها حصن است؛ نه اينکه خلاف آزادي باشد. تقوا ميخواهد يک اجتماع صميمي در دنيا زندگي کنند. ميخواهد مثل حيوانات بي بند و باري نباشد. منظور از تقوا اين است كه تو فراتر از حيوانات و انسان زندگي كني؛ پس تقوا از لوازم دين نيست، تقوا از لوازم انسانيت است. تقوا محدوديت نيست؛ بلكه مصونيت است.
حضرت حق به دليل شدت علاقه و محبتش به ما، ما را مامور به تقوا کرده است. خدا ميخواهد ايمان و بندگي تو را حفظ کند، تا بنده واقعي خدا باشي. خدا خودش فرموده است: «خلقت الاشياء لاجلک و خلقتک لأجلي» ؛ «من تمام عالم وجود را براي تو آفريدم، و تو را براي خودم آفريدم»، نه براي پيروي از شيطان و هواي نفس.
اگر به خواهرها ميگويند با حجاب باش، اين حجاب، محدوديت نيست؛ بلكه مصونيت است. بايد حفظ بشود، تا نگاه بيگانه به او نيفتد و حفظ شود. ميگويند اسلام محدوديت است. کدام محدوديت؟ شما شب در خانه ات را باز بگذار ، در گاو صندوقت را هم باز بگذار. چرا در را محکم ميبندي؟ براي اينكه سبب مصونيت اموال تو است. تقوا هم براي حفظ و مصونيت انسان از آفات و آسيبها و خطرات است.
برخي انسانها خواسته شان اين است كه مثل حيوانات زندگي کنند و حيات جنگلي داشته باشند و پايبند به هيچ چيز نباشند؛ اگر چه حيوانات هم بين خودشان حد و حدودي دارند. خوب اين انسانها ميشوند همان حيوان و حسابشان معلوم است. اما گاهي انسان ميخواهد در اجتماع انساني زندگي کند. در اين اجتماع اگر خواستي زندگي کني، لازمه زندگي شما با اجتماع، اين است که حقوق اجتماع را رعايت کني. ما اصلاً کاري به شرع مقدس نداريم. لازمه اجتماعي زندگي كردن، عدم تعدي به حقوق ديگران است. اين همان معناي تقوا است؛ در نتيجه، تقوا در اجتماع، باعث مصونيت است، نه محدوديت. اين که ميگوييم انسان باتقوا باشد، نه اين که خواسته باشيم انسان را محدود بکنيم؛ بلكه منظور، محفوظ بودن انسان و در آسايش و امنيت بودن او است؛ مثلاً سر چهار، راه چراغ خطر است. يک کسي بگويد: «چرا ما را محدود کرديد؟ اين خلاف آزادي است. انسان بايد آزاد باشد. چرا اينجا چراغ، جلوي من را گرفته و نمي گذارد بروم؟» اين چراغ خطر، محدوديت نيست؛ اين مصونيت خون، ناموس و عرض شماها است و بايد باشد. اگر نباشد، اوضاع به هم ميخورد. بر اثر رعايت نكردن اين قوانين، هر روز چه مقدار خسارتهاي مادي و جاني وارد ميشود؟ تقوا عيناً همين است. هر يک از احکام الهي را که فرض بفرماييد براي مصونيت است، نه محدوديت.
|