قبلاً عرض كرده‌ام كه همام، يکي از اصحاب اميرالمؤمنين7و از زهّاد و عبّاد و مجتهدين راه حق و حقيقت بوده است. در کافي که يکي از کتب معتبر شيعه است، اين طور توصيف مي‌کند همام را که: «وَ كَانَ عَابِداً نَاسِكا»1 همام فوق العاده بود و شخص عادي نبود. او از محضر اميرالمؤمنين-عليه آلاف التحيه و الثناء- موعظه‌اي خواست. حضرت فرمودند:
« اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتقوا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»
تقوا پيشه کن و احسان کن که خدا با متقين و نيکوکاران است.
همام به اين مقدار اکتفا نکرد و عرض کرد : «يا اميرالمؤمنين! صفات متقين را براي من بيان کن. صفات متقين چيست که من متقي باشم؟»حضرت شروع کردند صفات متقين را بيان کردند. در نهج البلاغه اميرالمؤمنين حدود هفتاد جا به تقوا امر کرده‌اند؛ لکن خطبه همام، خطبه بسيار مفصلي دربارة تقوا است و تقريباً 112 يا 110 صفت براي متقين بيان کرده است. کلمات اميرالمؤمنين دوش به دوش کلام حق، قدم مي‌زند. کلمات اميرالمؤمنين نسبت به کلام خدا، عِدل و شرح است. آن حضرت، مَظهر و مُظهر قدرت نمايي حق است. يک خطبه مي‌خواند که يک نقطه ندارد. چه قدرتي است که صحبت مي‌کند و خطبه مي‌خواند مرتجلاً؛ يعني بدون فکر قبلي و دفعه يک خطبه شيوا مي‌خواند که بسيار عالي است؛ اما يک نقطه در آن نيست. يا يک خطبه مي‌خواند بسيار عالي؛ اما يک الف در آن نيست. خوب آيا کلمات چنين شخصي را مي‌شود معنا کرد؟ امام حسن و امام حسين8بايد آن‌ها را معنا بکنند. ما ترجمه تحت اللفظي بزرگان را نقل كرديم.
موقعي که اين 110 صفت تمام شد، يک دفعه همام نعره‌اي کشيد و روي زمين افتاد. اميرالمؤمنين7رفتند و ديدند که فوت کرده است. اميرالمؤمنين صحبت مي‌کند؛ شوخي نيست. حضرت موسي به خواهش آن هفتاد نفر رفت به کوه طور و عرض کرد : «رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ 2؛ خدايا يک گوشه چشمي به ما بکن تا تو را ببينيم» که داستانش در تاريخ، مفصل نوشته شده است. با وجودي که موسي پيامبر اولوالعزم است، کليم الله است، خطاب شد: «قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏» به کوه نگاه کن. جلوه اي شد، حالا چه کسي جلوه کرد، بماند. جلوه‌اي به کوه شد و کوه، طاقت نياورد. حضرت موسي هم طاقت نياورد، حضرت موسي غش کرد و افتاد زمين و کوه هم ذره ذره و نابود شد. آن هفتاد نفر هم که آمدند، مردند. چه کسي طاقت دارد جلوه ببيند؟ چه کسي طاقت دارد جلوة کلام امير را ببيند؟ همان طور که کوه، طاقت نياورد تحمل جلوه کند و حضرت موسي طاقت نياورد جلوه ببيند، همام هم طاقت نياورد جلوه ببيند.
از حضرت رسول پرسيدند که اين جلوه‌اي که حضرت موسي طلب کرد و به وسيلة آن جلوه، حضرت موسي بي‌حال شد و افتاد و کوه هم ذره ذره شد، چه جلوه اي بود؟ حضرت فرمودند: «يکي از دوستان و حورالعين‌هاي شيعيان اميرالمؤمنين اين مطلب را شنيد که حضرت موسي چنين تقاضايي کرده است و تبسمي کرد. از تبسم او نوري منشعب شد که به کوه جلوه کرد؛ نه موسي طاقت آورد و نه کوه.3»
کلمات اميرالمؤمنين هم اين گونه است و هر کس طاقت و تاب شنيدنش را ندارد. کلمات حق، همين است و اثر مي‌کند. قرآن، اثر مي‌کند و روايات اهل بيت اثر مي‌کنند.
------------------------------
1.يعني مرد عابد و تعبد بود. كافي، ج 2 ، ص226.
2.اعراف:143.
3. البرهان ، ج‏2، ص584 ؛ بصائرالدرجات، ص 69 (با اندكي تفاوت).