سلطان محمود و اياز
اياز در مقابل سلطان محمود ايستاده بود که عقرب پايش را نيش زد؛ اما اياز تکان نخورد. وقتي جلسه تمام شد و سلطان محمود رفت، اياز شروع به ناراحتي کرد. به او مي گويند: «چرا تا کنون حرفي نزدي؟» گفت: «خلاف ادب بود در مقابل سلطان، حرکتي بکنم». حالا من را هم ببين در مقابل خدا چگونه به نماز مي ايستم؟ او در مقابل يک مخلوق و مراد خود مي ايستد و وقتي عقرب، پاي او را مي زند، تکان نمي خورد، من هم در مقابل خدا ميايستم؛ اما چطور؟! اين، طريقة بندگي نيست كه من دارم. شما که -الحمدالله - همه خوبيد؛ من خودم را مي گويم. اين، طريقه بندگي نشد. خدايا! قسمت مي دهيم به عزت محمد و آل محمد محبت غير خودت را از دل همة ما خارج بفرما. حالا کسي نگويد پس اهل بيت چه؟ محبت اهل بيت: با محبت خدا يکي است. اگر محبت اهل بيت نباشد، محبت خدا يک ريال ارزش ندارد؛ بلکه اصلاً امکان ندارد. اينها با هم هستند. مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُم3. يعني هرکس خدا را قصد کرد از شما شروع کرد. محبت خدا همراه با محبت اهل بيت است. يعني راهنماي محبت حق، محبت اهل بيت: است؛ به وسيله محبت اهل بيت، به محبت خدا مي رسيم. اميدواريم خداوند، محبت غير خودش و غير اهل بيت، عصمت و طهارت را از دل همة ما خارج کند. اين دعا را موقع افطار بکن؛ ضرر نمي کني. از تو که چيزي نمي گيرند هر چه مي خواهي، هنگام افطار از خدا بخواه. در يكي از جنگهاي تيري به پاي حضرت اميرالمؤمنين7خورد. به محضر نبي اکرم9عرض کردند: «يا رسول الله! تير در پاي علي رفته است و بيرون آوردن آن، مشکل است». حضرت فرمودند: «موقعي که علي مشغول نماز است، تير را در بياوريد». موقعي که اميرالمؤمنين مشغول نماز شدند، آمدند پا را شکافتند و تير را در آوردند و بخيه کردند و بستند. بعد از نماز، حضرت فرمودند: «چه شده است؟» عرض کردند: «يا علي! تير را در آوردهاند و نفهميدهايد»4.اين، نماز حقيقي است. اين، ملاقات حق است. در روايتي دارد که حضرت امام سجاد7 مشغول نماز بودند. دو سه روايت است که يکي از آنها را عرض مي کنم. بچة حضرت از بلندي به زمين خورد و پاي او شکست و داد و بيداد و ناراحتي ميكرد. شکستهبند آوردند؛ پاي او را بست و بچه آرام شد. حضرت از نماز فارق شدند و فرمودند: «پاي بچه، چه شده است؟» عرض کردند: «يابن رسول الله! از بلندي زمين خورد و پايش شكست». فرمودند: «من متوجه نبودم؛ متوجه حق بودم». اين، نماز است يا نماز ما؟
------------------------------
3.زيارت جامعه كبيره،منلايحضرهالفقيه، ج2 ، ص 615 .
4. محجة البيضاء، ج1، ص397.
|