ارتباط روح و بدن بعد از مرگ
در روايت معتبر عجيبي ديدم موقعي که انسان فوت مي کند، وقتي که او را خاک کردند، سه روز بعد، آن روحي که در آن بدن هست، مي گويد: «پروردگارا! اجازه مي دهي بروم يک سري بزنم به رفقيم يعني به بدنم؟ آخر هفتاد سال ما با هم بوديم. برويم سري به آن بزنيم و ببينيم در چه حالي است؟» مي گويند: «برو». روح ما مي آيد و مي بيند عجب بدني؟! ورم کرده و خونابه از دماغ و چشم‌ها و گوش‌ها دارد بيرون مي ريزد. با خودش مي گويد: «عجب! من براي اين بدن، به سر و مغزم مي زدم؟!» بعد بالاي سر او مي نشيند و يک مقداري گريه مي کند و مي رود. روز پنجم، دوباره اجازه مي گيرد که يک سري به بدنش بزند. مي­آيد و مي بيند که عجب! بدن تغيير کرده و خون و چرک و کثافت هم اطراف آن را گرفته است. يک مقداري گريه مي کند و مي­رود. روز هفتم باز هم اجازه مي گيرد و مي رود؛ مي بيند موها ريخته و بدن متلاشي و گوشت‌ها از استخوان‌ها جدا شده و سرو کله­ کِرم‌ها هم پيدا شده است و شروع به خوردن کرده اند. خيلي گريه مي کند که يک عمر، من براي اين بدن مي دويدم و مي خواستم رضايت آن را فراهم کنم، عيش و نوش آن را فراهم بکنم4.
در رواياتي هست که شب چهلم و شب سال هم به سراغ بدن مي آيد و بعد از آن، روح مي رود و ديگر به سراغ بدن نمي آيد. البته اين‌ها يک طايفه هستند؛ يک طايفه ديگر هم هستند که هميشه در قبرند.
ما هم‌چنين روزي در پيش رو داريم. انسان بايد يک فکري به حال خودش بکند. تا چه وقت انسان از اين سفر غافل باشد آقا؟! بعضي از مؤمنين و اولياي الهي، شب که مي شد، گريه ها مي کردند و مي گفتند: «آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَر»5 اين عبارت، از فرمايشات اميرالمؤمنين هم هست؛ يعني آه از اين سفر طولاني و کمي زاد و توشه. حالا زاد و توشه هيچ، پرونده هاي قطوري را که هر روز براي خودمان درست کرده ايم چه کنيم؟ چند سال از عمرت رفته است؟ ببين چند تا پرونده داري؟ خدا شاهد است که براي هر روز تو يک پرونده درست کرده اند. همة اعمال و رفتار و کردار ناصري در آن نوشته شده است.
هفتاد و يک سال؛ پانزده سال آن (دوران قبل بلوغ) را هم به ناصري تخفيف مي دهيم، پنجاه و شش سال مي شود. حدود بيست هزار روز و بيست هزار پرونده مي شود. همه اين‌ها را بايد جواب بدهد. اين است عزيز من! گفتم و خوردم و گذشت؟! اين‌طور نيست. اين ها همه اش پرونده مي شود. انسان يک مقداري حواس خود را جمع کند. چشم خود را کنترل کند، زبان خود را کنترل کند، رفتار و کردار خود را کنترل کند همه اعمال، محفوظ است. چنين روزهايي پيش رو داريم.
------------------------------
4.كفايه الموحدين، ج4،ص254 ( به نقل از مجمع المعارف).
5. بحارالأنوار، ج 33، ص 275.

حضرت امير7فرمودند که: مؤمنين و متقين کساني هستند که شب‌ها بلند مي شوند و راه خود را صاف مي کنند، کارهايشان را اصلاح مي کنند، پرونده هاي خود را بايگاني مي کنند. يک شب بلند شو درِ خانه خدا و بگو: «خدايا! من آمدم و هيچ راهي هم ندارم. گرفتار هم هستم. اسير نفس و اسير شيطان هستم. خدايا! کمکم کن. اشتباه کردم، نفهميدم، گناه کردم». خدا مي­بخشد «با کريمان کارها دشوار نيست». مواظب باش حق الناس گردن تو نباشد آن را بايد ادا کني. از آن چاره اي نيست. حق الله هم با توبه حل مي کنم. اگر نمازي، چيزي از من فوت شده، تصميم مي گيرم قضا کنم. خدا مي بخشد. همه را مي بخشد. اما انسان بايد درِ خانه خدا برود. او خداي مهرباني است.
مؤمنين کساني هستند که شب‌ها بلند مي شوند با خداي خودشان، مناجات مي کنند، نماز مي خواند، راز و نياز مي کنند، خواسته هايشان را از خدا طلب مي­کنند. خدا هم به آن‌ها عنايت مي کند. ناصري از اول شب تا صبح بخوابد و بعد، همه چيز هم از خدا بخواهد؟ آخر نمي شود. آقا يک مقداري بلند شو، شب و نصف شب، کار داري، حاجت داري، گرفتاري، بلند شو دو قدم در خانه خدا برو. در خانه خدا هم که دربان ندارد آقا! هميشه در خانه او باز است. هر وقت در بزني، در باز است. منظور از در زدن چيست؟ همين «ياالله، ياالله» گفتن شما مثل در زدن است. چي مي خواهي آقا؟ هرچه مي خواهي، مي گويي.
آيات قرآني در زمينه سحرخيزي زياد است؛ مثلاً در سوره ذاريات مي فرمايد:
كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ1
آنها كمى از شب را مى‏خوابيدند.
مؤمنين کمي از شب را استراحت مي کنند و بقية آن را بلند مي شوند و در درگاه خداي خودشان استغفار و توبه و انابه مي کنند. در سوره اسراء، آيه 79 مي فرمايد که:
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا2
و پاسى از شب را از خواب برخيز، و قرآن و نماز بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى تو است. اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد.
حضرت حق مي فرمايد که مؤمنين کساني هستند که شب‌ها بلند مي شوند و تهجد مي کنند و نماز شب خود را مي خوانند. خداوند، اين‌ها را به مقام محمود، يعني مقام پسنديده و خيلي بلند مي رساند.
------------------------------
1.ذاريات:17.
2. اسراء:79.