علت مذموم بودن دنيا
اين دنيايي که اين‌قدر در قرآن و در روايات مذمت شده است، اصلاً چرا خدا آن را خلق کرد؟ جواب اينکه دنيا خودش مذموم نيست. علت اينکه سبب شده است آيات قرآني و روايات اهل بيت، دنيا را مذمت بکنند، دو چيز است: يکي از آن دو علت، سرمايه اندوزي است. مخصوصاً در فرمايشات اميرالمؤمنين، بيشتر فرمايشات ايشان که در مذمت دنيا بود، در زمان خلافت عثمان بود. اين روايات براي رد عملکردي بود که عثمان و اطرافي هاي او داشتند. بيت المال را مصادره و جمع آوري مي کردند. در آن زمان، اولين قصري که در مدينه ساخته شد و سنگ کاري شد، خانه عثمان بود. از بيت المال بريز و بپاش مي کردند، در حالي که بسياري از مردم، مستحق و محروم بودند. در فرمايشات اميرالمؤمنين در نهج البلاغه صريح اين مطلب موجود است که يک عده خاصي از خويشان و نزديکان او مي خوردند؛ مثل شتر گرسنه اي که به علف زار بيفتد3. حضرت امير اين طور آن‌ها را تشبيه مي کنند. در آن زمان اين روايات از اهل بيت: صادر شد که در رد سرمايه اندوزي بود. روايات و آياتي که در مذمت دنيا هست، دربارة اين طايفة سرمايه اندوز است.
اين يک علت مذمت دنيا بود و علت دوم، عشق و علاقه ورزيدن به دنيا است. از شخصي نقل مي کنند: يک کاروان‌سرايي بود که اطراف آن، اتاق بود. ديدم چراغ يکي از اتاق‌ها شب‌ها روشن است و خيلي از آن صداي سوت، سوت مي­آيد. با خودم گفتم: «اين بنده خدا چقدر عبادت مي کند! بروم ببينم او چه کار مي کند؟» از شکاف در، راهي پيدا کرد و ديد مقداري سکه جمع کرده و آن‌ها را بالا مي­اندازد و مي گويد: «به خدا قسم! دوستتان دارم». اين علاقه، او را بيچاره مي کند. دنيا را دوست دارد. حالا که دوست دارد اگر حرام هم باشد مثل ربا که يک تومان خود را چند تومان بکند تا زياد شود، اين کار را مي کند. ديگر فکر حرام بودن آن را نمي کند. دوست دارد جمع کند. مذمت شدن دنيا در قرآن و روايات اهل بيت، براي اين دو جهت است. سرمايه اندوزي و عشق و علاقه به دنيا. اگر اين دو جهت در وجود من باشد، ديگر فکر حلال و حرام نمي کنم. فکر مستضعف و زيردست و حقوق بيچاره و اين‌ها را نمي کنم. هميشه به فکر خودم هستم. هر کسي که اين صفت را داشته باشد، مذموم است. و گرنه اگر از راه حلال کسب بکني، حساب و کتاب آن به گردن تو هست؛ اما ابداً مذمت ندارد. صريح قرآن است:
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا4؛ مال و فرزند، زينت زندگى دنيا است.
پس داشتن آن، اشکال ندارد.
------------------------------
3. ارشاد، ج 1، ص 288.
4. کهف:46.