حضرت سجاد7در مسجد الحرام بودند. جمعيت زيادي قرآن يا نماز مي خواندند يا مشغول طواف بودند. شخصي به نام زهري محضر حضرت آمد. حضرت فرمودند: «چقدر ضجه کننده ها و دعاخوان ها زيادند، اما حاجي هاي واقعي كم هستند». آن‌گاه دستشان را روي چشم زهري كشيدند و فرمودند: «نگاه کن چه مي بيني؟» نگاه کرد؛ ديد همة آن‌ها حيوانات هستند3.
اين صورت ظاهري را خدا به بركت ولايت اهل بيت: حفظ کرده است؛ اما صفات رذيلة من هر چه هست، باطن من به همان صفت جلوه مي کند. اين‌ها را مي گويم براي خودم که يک مقدار بيدار شوم، و الا شماها که همه -ان‌شاء الله- خوب هستيد. خوب است انسان با خدا رفيق بشود. حيف اين خداي به اين مهرباني عطوفي، کريمي، جوادي است كه انسان با او رفيق نشود. خدايي که اين همه ما را دوست دارد و به ما علاقه دارد. چقدر نعمت‌ها به ما داده و دارد مي دهد! چقدر بلاها را از ما دور کرده است! چقدر اشخاص مي خواستند به ما ضرر بزنند و خداوند ما را حفظ کرد! اما در عين حال «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»4 با اين همه خدمات او، با اين همه احسان او، با اين همه نعمت‌هاي او، تازه قدر او را هم نداريم. طلب کار او هم هستيم. يک مقداري انسان به خود بيايد و يک مقداري با خدا بهتر عمل کند؛ ان‌شاء الله.
------------------------------
3.بحارالأنوار، ج 96 ، ص 257.
4. حج:74 )خدا را آن گونه كه بايد بشناسند، نشناختند).