علت حزن و اندوه متقين
ما يک ترس و يک غصه داريم. معمولاً غم و غصة ما مربوط به امور گذشته است؛ مثلاً غصه مي خورم که فلان چيز از دست من رفت، به فلان چيز نرسيدم. يا خوف و وحشت ما مربوط به امور آينده است از آينده خوف دارد که چه مي شود چه نمي شود؟ بنده خودم را مي گويم که هر دو تاي آن را دارم؛ هم غم و غصه براي امور گذشته دارم كه آن روز آن طور نشد و کاش شده بود. دربارة امور آينده هم مي ترسم که به آن نرسم؛ مثلاً فلان مقام را مي خواهم ولي مي ترسم که به آن نرسم. من هر دوي آن‌ها را دارم. خود من تنها نه، اغلب بنده هاي خدا هم به همين درد من مبتلا هستند. غم و غصة امور گذشته را مي خورند كه مثلاً اگر زمينم بر خيابان افتاده بود، چقدر قيمت داشت. مرتب غصه مي خورند چطور خيابان آن طرف­تر نيفتاد. از اين اموري که مي نشينيم فکر مي کنيم و غصه مي خوريم، موهايمان را سفيد مي کنيم از امور آينده هم ترس داريم که مبادا به اهداف دنيايي نرسيم.اما اولياي الهي و متقين، اين غم و غصه ها را ندارند، آن‌ها، دنيا را طلاق داده اند و ابداً اعتنايي به اين چيزها ندارند. فلان رياست، شد كه شد؛ نشد هم كه نشد. رياست، مقام نيست؛ بلکه مسؤوليت است. آن رياستي که خداپسند و امام زمان پسند است، مسؤوليت است، نه مقام. ما مقام مي دانيم؛ لذا دنبال آن مي دويم. بعضي ها چون مسؤوليت مي دانند، شانه خالي مي کنند؛ اما امثال من که مقام مي بينيم، دنبال آن مي­دويم. مبالغ گزافي هم خرج مي کنيم تا به آن برسيم.عجب دنيايي است.