شدت عذاب جهنم
حالا به دو روايت دربارة جهنم توجه کنيد. روايت اول را ابن عباس روايت کرده است که نهيب(صداي) جهنم را اگر اهل آسمان‌ها و اهل زمين بشنوند، قالب‌ها از جان تهي و گداخته و ذوب مي شوند. اگر نهيب اهل جهنم را اينجا کسي بشنود ، از خوف، مي ميرد و بدنش هم آب مي شود.2
در روايتي دارد که روزي نبي اکرم9نشسته بودند که حضرت جبرئيل نازل شد؛ در حالي كه خائف و ترسان بود. حضرت قريب اين مضمون فرمودند: «برادر جبرئيل! چرا اين قدر ناراحت هستي؟» عرض کرد: «يا رسول الله! منافخ نار را امروز که آتش، ظلماني شده است روي زمين گذاشتند». حضرت سؤال كردند: «قضيه منافخ نار چيست»؟ عرض كرد: «موقعي که حضرت حق، آتش جهنم را ايجاد کرد، هزار سال به آن دميد، تا قرمز شد. بعد هزار سال ديگر به آن دميد، تا سفيد شد. هزار سال ديگر دميد، تا اينكه الآن آتش، ظلماني شده است». اين آتش، ظلمت است و روشني ندارد. براي که؟ براي گنهکاران، بي بند و بارها، چشم هرزه ها، كساني كه حق و حقوق مردم را مي خورند. حضرت شروع کردند گريه کردن. بعد جبرائيل عرض کرد: «يا رسول الله! حلقه هاي زنجيرهاي جهنمي، هفتاد زرع است. اگر يكي از حلقه هاي آن را بين زمين و آسمان آويزان بکنند، از حرارت آن، تمام کوهها آب مي شود. زقوم، شراب اهل جهنم است. بعد از اينكه چندين سال اظهار عطش مي کنند، به آن‌ها زقوم مي دهند. اگر يک قطرة اين زقوم را در دريا بريزند، تمام حيوانات از بوي تعفن آن، مي ميرند»3. ممکن است کسي بگويد با اين عذابها كه انسان مي ميرد و ديگر چيزي نمي‌فهمد؛ اما آنجا مرگ نيست. بدن شخص معصيت کار، به همين اندازة دنيايي اش نيست؛ بلکه بدني پيدا ميکنند که طاقت عذاب را داشته باشد. اين زنجير را که مي خواهند به گردن او بيندازند، بايد طاقت داشته باشد. بايد بدني داشته باشد به اندازه کوه صفه. حتي روايت دارد که دندان‌هاي آن‌ها چقدر بزرگ مي شود. قيافه ها هم فرق مي کند. ابن عباس نقل مي كند كه جهنم هفت در دارد. از هر دري که انسان وارد بشود، هفتاد هزار کوه است و در هر کوهي هفتاد هزار راه است. در هر خياباني، هفتاد هزار وادي است و در هر وادي، هفتاد هزار شقه است. هر شقه اي، هفتاد هزار خانه دارد. و در هر خانه اي هفتاد هزار حيوان گزنده مانند افعي و عقرب است. مارهاي آنجا به بزرگي درخت است.اين مارها موقعي که نيش بزنند، جهنمي‌ها تا چندين سال فرياد مي زنند4.
------------------------------
2.؟؟؟؟
3. إرشادالقلوب، ج 1، ص 106 ؛ بحارالأنوار، ج 8 ، ص 280 ؛ البرهان ، ج‏3، ص، 863 ؛ تفسير القمي، ج‏2، ص81.
4. روضةالواعظين، ج 2، ص 509.