ماجراي خطبه همام
خطبه همام يکي از خطبههاي معتبر و مهم نهج البلاغه است. اين خطبه، خطبه صد و هشتاد و چهارم نهج البلاغه نوشته فيض الاسلام است که تقريباً صد ده جمله است. آنچه يك ولي خدا بايد دارا باشد، در اين خطبه بيان شده است. آنچه كه يك شيعه و مؤمن واقعي، بايد دارا باشد تا به مرتبه عبوديت برسد، تقريباً يكصد و ده صفت است. که به عدد نام «علي» ميباشد.
رواياتي كه در آن، خطبة همام نقل شده، مفصل است. هم مرحوم مجلسي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ نقل کرده است و هم مورخان ديگر روايت آن، مختلف نقل شده است. ولي من خلاصه آن را خدمت شما عرض ميکنم. ابوحمزه ثمالي که يکي از بزرگان و دلباختگان ولايت است، اين روايت را از يحيا نقل كرده كه او ميگويد: نوف بكالي به من خبرداد : با امير المؤمنين عليه السلام كاري داشتم. به اتفاق همام و چند نفر از اصحاب، عازم ديدار آن حضرت شديم. مقداري که رفتيم، ديديم حضرت دارند تشريف ميآورند. عرض كرديم: «يا اميرالمؤمنين! ما ميخواستيم به محضر شما مشرف بشويم». فرمودند: «به مسجد برويم». به مسجد که رسيديم، ديديم عدهاي با همديگر سرگرم بازي بودند. وقتي حضرت را ديدند، بلند شدند و سلام و عرض ادب کردند. حضرت سؤال کردند: «شما كه هستيد؟» عرض کردند: «ما عده اي از دوستان و شيعيان شما هستيم». حضرت نگاهي كردند و فرمودند: «من در شما علامت و نشانه هاي شيعه را نمي بينم». و جماعتي که اين ادعا را کردند، هيچ نگفتند. ابتدا جندب و ربيع از حضرت دربارة علائم شيعيان پرسيدند و حضرت به طور خلاصه فرمودند: «تقوا پيشه كنيد و احسان نماييد كه خدا با احسان كنندگان است».
همام كه عابد كوشايي بود، جلو آمد و حضرت را قسم داد که: «يا اميرالمؤمنين! شما را به خدايي كه شما اهل بيت را كرامت بخشيد و اختصاصاتي عطا فرمود و انتخابتان كرد و برتري داد قسم ميدهم كه نشانههاي شيعيان را بيان فرماييد». حضرت دست همام را گرفتند و وارد مسجد شدند و جمعيت هم پشت سرشان رفتند. اميرالمؤمنين عليه السلام ابتدا دو رکعت نماز خواندند، زيرا مسجد، بر گردن انسان، حق دارد. چه حقي دارد؟ حقش اين است که تا ننشستهاي، دو رکعت نماز بخواني. پس حق مسجد اين است که انساني که وارد بشود و عذري نداشته باشد، دو رکعت نماز بخواند و بنشيند و اگر عذري دارد، استغفار کند و بنشيند. به هر حال حضرت دو رکعت نماز خواندند و نشستند و رو به مردم كردند. مردم دور ايشان را گرفتند. آن گاه حضرت، خطبه همام را ايراد فرموردند.
يک چنين روايتي هم از حضرت سجاد عليه السلام ديدم که عده اي آمدند و در خانه حضرت را زدند. خدمتکار ايشان در را باز کرد و پرسيد: «شما که هستيد؟» گفتند: «به حضرت عرض کنيد که ما از شيعيان شما هستيم و از بلاد دور آمده ايم». وقتي خادم آمد به حضرت عرض کرد، حضرت، شتابان پشت در رفتند، تا مبادا شيعيان ايشان معطل بشوند. موقعي که در را باز کردند، نگاه کرده و فرمودند: «به خدا قسم! اينها دروغ ميگويند». اينها دروغ ميگويند و از شيعيان ما نيستند. كجاست آثار سجود در چهرهاشان؟ كجاست آثارعبادت در ايشان؟ شيعيان ما به عبادتشان شناخته ميشوند و .... .
دربارة حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام هم، چنين روايتي نقل شده است که عدهاي از ايران رفته بودند محضر حضرت. موقعي که رسيدند، رفتند در منزل و در زدند. خادم حضرت آمد. عرض كردند: «شيعيان آقا هستيم و قصد ديدار حضرت را داريم». حضرت آمدند و در را باز کردند و فرمودند: «نه؛ اينها از شيعيان ما نيستند». حضرت، آنها را شصت روز راه ندادند. شصت روز ميآمدند در خانه حضرت و حضرت آنها را راه نمي دادند. ناراحت شدند و با خود گفتند: ده عجب! ما شصت روز اينجا ماندهايم و حضرت راهمان نداند. ما ديگر نميتوانيم به وطنمان برويم. آبرويمان رفته است. لذا از قوم خود فرار مي کنيم. ما بايد بفهميم حضرت چرا ما را راه ندادند؟». تقاضا کردند تا خدمت حضرت رسيدند و حضرت فرمودند:« مطلبي را ادعا کرديد که از آن، دور بوديد. آثار شيعه در شما نيست و ... ».
بله؛ سلمان فارسي از شيعيان بود؛ رشيد حجري از شيعيان بود؛ اويس قرني از شيعيان بود، ميثم تمار از شيعيان بود؛ کميل بن زياد نخعي از شيعيان بود؛ اينها از شيعيان بودند. من و شما چه نشاني از شيعه علي داريم؟ کدام آثار شيعه در من و شما هست؟ شيعه بودن به اسم نيست.
|