داستاني آموزنده
يکي از دوستان خودش براي من نقل کرد و گفت: دو سه تا گرفتاري داشتيم و وضع ما خيلي خراب بود. گفتيم مي رويم از حضرت رضا7مي گيريم و مي آييم. رفتيم مشهد و مسافرخانه گرفتيم. اتاق ما طبقة بالا بود. همسرم را گذاشتم و رفتم حرم. از حرم که برگشتم، ديديم در خانه کسي نيست. از خادم سؤال کرديم؛ گفت: «هسر شما از آن بالا مي­خواست پايين بيايد، از پله­ها افتاد پايين و او را به بيمارستان بردند». فوراً به بيمارستان رفتم و ديدم سر و دست او شکسته است. گفتم: «يا امام رضا! خوب از ما مهمان داري کردي!» فردا صبح در راه برگشت از حرم زمين خوردم و ميخي به پهلويم فرو رفت و دنده­ام شکست. گفتم: «يا علي بن موسي الرضا! من آمدم دردي از دلم برداري، دو تا درد هم روي دلم گذاشتي. باشد طوري نيست. ديگر حرم هم نمي آيم». رفتم يک کنار نشستم، يک خرده تخمه گرفتم و شروع کردم تخمه ها را شکستن. بعد ديدم يک آقايي در آن جمعيت دارد مي آيد که خيلي فوق العاده است و پشت سر او پيرمردي است كه کوله پشتي‌اي پشت او است و با ادب دارد مي آيد. آن آقا رسيد مقابل من
گفت: «اينجا آمده‌اي».
گفتم:« بله اينجا آمده ام. حالا هم اين طور نشسته ام. دارم تخمه مي شکنم».
گفت: «خدمت جدم رفتي، از جدم چه چيزي طلب کردي؟»
گفتم: «آقا! از اين کاسه چوبي که کسي حلوا نخورده است؟»2
آقا فرمودند: «اين حلواهايي که از اول عمر تا به حال خورده‌اي از کاسة که بود؟ مصلحت تو چنين است. خدا مي خواهد اجر و مقام بدهد، بلا مي دهد» و از نظرم غايب شد. بعد متوجه شدم و پشيمان شدم.
يکي از بزرگان بود که مستجاب الدعوه بود. بنده خدمت او بودم. نُه کسالت داشت. خدا شاهد است. آن شخصي بزرگ، به شخصي كه محضر حضرت مهدي7مشرف مي شد، گفته بود: «به حضرت عرض کن که من کسالت دارم، عنايتي بفرماييد.» او به حضرت عرض کرده بود و حضرت فرموده بودند: «مصلحت او در همين است. بايد اين کسالت ها باشد. مي خواهند درجه و مقام به او بدهند». برادر من! بلا خوب است بايد تحمل کرد. چند تا روايت بخوانم تا با آثار بلاها بيشتر آشنا شويم:
------------------------------
2. ضرب المثلي است كنايه از اين كه اينجا چيزي به كسي نمي دهند.