سنگ گريان
در روايتي دارد که يکي از پيغمبرها به يک سنگي رسيد و ديد خيلي آب از اين سنگ مي آيد. با اينکه سنگ کوچکي است،خيلي آب از آن مي آيد. از خداوند درخواست کرد كه علت ماجرا را بفهمد. از سنگ پرسيد:‌«به چه مناسبت از تو آب مي آيد؟» سنگ به صدا آمد که: «من شنيده ام که روشن كنندة آتش جهنم، انسان و سنگ است». در سابق، وقتي مي خواستند آتش روشن کنند، ابتدا پوشال يا چوب‌هاي نازک را مي گذاشتند و اول آن‌ها آتش مي گرفت تا اينکه چوب‌هاي کلفت آتش بگيرد. وقتي مي خواهند جهنم را با آن عظمت روشن بکنند، اول چيزي را که مي آورند و آتش مي‌زنند تا جهنم آتش بگيرد، انسان و سنگ است. سنگ مي گويد که من مي ترسم آن سنگ باشم که گيراننده آتش جهنم باشد؛ لذا دارم گريه مي کنم آن پيغمبر وساطت كرد و حضرت حق، به او امان داد و سنگ ساکت شد. پيغمبر رفت و سال ديگر آمد؛ ديد آن سنگ، دوباره دارد گريه مي کند. گفت: «امسال ديگر چرا گريه مي کني؟» گفت: «اين، گرية شوق و سرور است از که خدا من را عفو کرده است».4 اولياي الهي هم گريه هايشان اغلب به دليل شوق است.
------------------------------
4. مستدرك‏الوسائل، ج 11 ، ص 246.