تير اندازي به امام حسين7در حرم
داستاني يادم آمد که آن را خدمت شما عرض مي کنم. من نجف بودم كه از يکي از شهرهاي ايران- نمي خواهم بگويم از کجا - عده اي به زيارت عتبات آمده بودند و قضيه اي برايشان اتفاق افتاده بود. يک روز صبح در كربلا دور هم نشسته بودند که يک نفر از آن‌ها به ديگري مي گويد: « ديشب براي تو خوابي ديدم؛ يادت باشد که بعد براي تو بگويم».
گفت: «خوب؛ همين حالا بگو».
گفت: «نه، خواب خوبي نيست».
گفت: «نه بابا! ما که با رفقايمان، اين حرف‌ها را نداريم». و اصرار کرد که همين حالا خواب را بگويد.
گفت: «خواب ديدم که حرم بوديم و حضرت اباعبدالله روي مرقد فعلي نشسته بودند. تو يک کمان در دست داشتي و مي رفتي بالاي سر و يک تير به حضرت مي زدي؛ بعد مي رفتي پشت سر و دوباره يک تير به حضرت مي زدي؛ مي آمدي پايين پا، باز يک تير به حضرت مي زدي».اشک اين بنده خدا جاري شد و بلند شد و رفت. رفقا گفتند: «چرا اين حرف را زدي». گفت: «من چه کنم؟ خودش اصرار کرد.» مدتي بعد كه به حرم رفتيم، ديديم از بس که گريه کرده، چشم هاي او حالت خيلي بدي پيدا کرده است. به او گفتيم: «قضيه خواب چه بود؟» گفت: «ديشب در حرم، يک زني آمده بود ضريح را ببوسد و من هم اين طرف ضريح را مي بوسيدم، چشمم به او افتاد و او را نگاه کردم. همين طور که آن خانم براي بوسيدن ضريح دور مي زد، من هم دور مي زدم و به او نگاه مي کردم. و براي نگاه کردن به اين خانم، ضريح را وسيله قرار داده بودم».حقيقتِ اين تيري كه در روايت فرمود، اين است. تيري است که به قلب امام زمان7مي خورد، چون دارد به قرآن خيانت مي کند، به اسلام خيانت مي کند.