مجازات تكبر در برابر دوستان اهل بيت:
علي بن يقطين، اين بزرگوار از اصحاب حضرت موسي بن جعفر7بود و به دستور حضرت هم در دستگاه سلاطين و خلفاي بني عباس رفت و وزير هارون الرشيد شد. يک بار يکي از دوستان امير المؤمنين به نام صفوان جمّال به در منزل او آمد. با او کاري داشت؛ اما او را راه نداد. بعد از مدتي علي بن يقطين رفت مکه و بعد به مدينه آمد. حضرت موسي بن جعفر7او را راه ندادند. چند روز ماند؛ اما او را راه ندادند. خيلي ناراحت شد و با خود گفت: «عجب! من به دستور حضرت رفتم در دستگاه خلفا. حالا حضرت چطور من را راه نمي دهند؟ من چه گناهي کرده‌ام. تا اينكه حضرت را بيرون از منزل ديد. حضرت فرمودند: «يکي از دوستان ما با تو کاري داشت و آمد در خانه ات؛‌اما راهش ندادي؛ خدا هم تو را راه نمي دهد.» مضمون روايت را عرض مي کنم. عرض کرد: «يابن رسول الله! چه بکنم؟ الآن اين همه راه آمده ام و مي خواهم به مکه برگردم.» فرمود رضايت او را فراهم کن. حضرت فرمودند: «برو در بقيع. مرکبي آنجا آمده است، سوار شو برو؛ درِ خانه اش تو را پياده مي کند. رضايت او را فراهم کن و برگرد.» رفت و سوار شتر شد و با طي الأرض به کوفه رفت. به در منزل آن بنده خدا رفت، در حالي كه نصف شب شده بود. در منزل را کوبيد. خود صفوان آمد و ديد که علي بن يقطين است. گفت: «شما کجا قربان؟ بفرماييد داخل». گفت: «نمي توانم، من کارم گير پيدا کرده است».
پرسيد: «چه گيري پيدا کرده است».
گفت: «به رضايت تو. يک بار به در منزل ما آمدي؛ ولي من گرفتار بودم و تو را راه ندادم. از من ناراضي هستي. الآن حلالم کن. من مي خواهم بروم».
صفوان گفت: «حلال است. من از شما هيچ دلگيري‌اي ندارم».
غلي بن يقطين گفت: «اين فايده ندارد. من مي خوابم روي زمين و صورتم را روي زمين مي گذارم؛ پايت را روي صورت من مي گذاري ، تا من يقين کنم که تو از من راضي هستي.» علي بن يقطين وزير است آقا! توهين به او شوخي که نيست. صفوان نپذيرفت؛ ولي علي بن يقطين با اصرار و خواهش از او درخواست کرد.
جمال مجبور به قبول شد. علي بن يقطين خوابيد و صورت خود را روي خاک‌ها گذاشت و صفوان هم پايش را روي صورت او گذاشت. بعد، علي بن يقطين بلند شد و با هم مرکب رفت. وقتي به امام رسيد، حضرت فرمودند: «آفرين! خوب تواضعي به جا آوردي. خدا از تو راضي شد».1
ببينيد با اين تواضع، از اوچه چيزي کم شد؟ جز عظمت، چيز ديگري نيست. خودت را کوچک ببين، تا بزرگ باشي. عزيز! من يک بوته تيغ، اگر بر سر مناره هم سبز شود. تيغ است؛ هر چه هم بالا باشد، تيغ است و بايد آن را سوزاند؛ پس بالا نشستن، علامت بزرگي نيست. خودت را اصلاح بکن که اگر پايين هم که نشستي، بزرگ هستي. وقتي درِ خانه خدا بزرگ شدي، همه جا بزرگ هستي. در دعا که خوانده اي:
الهي إِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي وَ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي ؛ 2
خدايا! اگر من را بالا ببري، چه کسي مي تواند من را زمين بزند؟ اگر هم که بخواهي من را زمين بزني، چه کسي مي تواند بلندم بکند؟
------------------------------
1. بحارالأنوار، ج 48 ، ص 85.
2.اين عبارت در بسياري از دعاها آمده است . ر.ک: من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 490