تكبر بزرگان قريش و برخورد حضرت سلمان7
بزرگان قريش و سردمداران آن‌ها يک روز دور هم جمع شده بودند و به يک‌ديگر به دليل دارايي هاي خود افتخار مي کردند و به خود مي باليدند. حضرت سلمان هم که پيرمرد چند صد ساله بود و هيچ چيز نداشت، يک گوشه آفتاب نشسته بود. گفتند: «سلمان! تو هم از فضائل خود بگو. از شرافت و بزرگواري‌ات بگو. تو هم چيزي بگو.» طعنه به او مي زدند و مي خواستند او را تحقير کنند. گفت: «بله؛ من اولم نطفه گنديده بود. بعد چند روزي اينجا آمدم و بعد هم مردار گنديده مي شوم.»
وقتي انسان مُرد، عزيزترين افراد، عجله مي کنند که هر چه زودتر اين را از خانه بيرونش کنند. همه ما همين‌طور هستيم. دنيا اين است . سلمان گفت: «اول، نطفه گنديده بودم؛ آمدم به دنيا و مُردم و جيفه گنديه شدم. اين، نسب من است؛ ولي اعمال من محفوظ است. روز قيامت، پاي ميزان عدل الهي، اگر حسابم درست در آمد، از همه اشرف هستم و اگر درست در نيامد، پست تر از همه هستم.»4
------------------------------
4. مجموعةورام، ج 1 ،ص 203؛ كافي، ج 8 ، ص 181 با اندكي تفاوت.