تفاوت رزق و معيشت
در اين عبارت، حضرت نميگويد: «رزق آنها را تقسيم كرد»؛ بلكه ميفرمايد:«معيشت آنها را تقسيم كرد»؛ چون معيشت، غير از رزق است. رزق اصطلاحاً ، نان و آب است که ميخوريم؛ اما معيشت از عيش است و منظور از عيش، همة احتياجات انسان است؛ مثل خوردني ها، آشاميدني ها، پوشيدني ها، مسکن و ... اينها همهاش از معايش است كه خدا اينها را بين بنده هاي خود تقسيم کرده است. چون حضرت حق ـ جلت عظمتهـ هم مدير است، هم مدبر است، هم خالق است هم ملاذ و ملجأ است. اين جهت هم با حضرت حق است که رزق بندهها را هم تهيه و تقسيم ميكند.
آيات متعددي در قرآن به همين مضمون هست. سوره زخرف آيه 32 ميفرمايد:
أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجات...؛1
آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم.
نبي اکرم9در مکه مأمور شدند اظهار نبوت بکنند. دو طايفه از بزرگان مکه گفتند: «پيغمبر بودن تو درست نيست. بايد يکي از بزرگان طائف يا يکي از بزرگان مکه که صاحب مکنت و حشمت و بزرگي و پول است، پيغمبر باشد، نه تو كه فقير هستي و وضع تو خوب نيست و براي حضرت خديجه، مضاربه کار ميکردي» 2.
حضرت حق ميفرمايد: «آيا اينها ميخواهند نبوت را تقسيم بکنند و بگويند ما ميخواهيم نبوت را واگذار کنيم. نه؛ نبوت و ولايت را حضرت احديت معين ميکند و صلاحيت نبي و ولي را او تشخيص ميدهد. او معين ميکند چه شخصي بايد نبي يا وصي باشد. نبوت و ولايت، انتصابي است، نه انتخابي.
بعد در ادامه آيه ميفرمايد: «ما بين مردم معيشت آنها را قسمت کرديم در حيات دنيا؛ ولي همه را مساوي نداديم و بعضي را کمتر نصيبشان کرديم بعضيها را بيشتر». اين کمتر و بيشتري هم به خواسته من و شما نيست؛ طبق حکمت و مصلحت او است. او هر چه مصلحت بداند، همان درست است.
در روايت مفصلي حضرت حق ميفرمايد:
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَك؛ 3
بعض از بندگان مؤمن من هستند كه چيزي جز توانگري، آنها را اصلاح نميكند و اگر فقير شوند، هلاك ميشوند. برخي هم چيزي جز فقر، آنها را اصلاح نميكند و اگر غني شوند، هلاك ميشوند.
لذا در قرآن هم ميفرمايد:
كلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى*أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى؛ 4
------------------------------
1. زخرف: 32.
2. مجمع البيان، ج9، ص 71.
3. کافي، ج2، ص352.
4. علق: 6 و7.
چنين نيست [كه شما مىپنداريد] به يقين، انسان طغيان مىكند * از اينكه خود را بىنياز ببيند.
منظور اينكه اين فقر و دارايي، رزق است؛ عزت و ذلت، رزق است؛ مقام و پست، رزق است و جزء معيشتي است كه خداوند ـ جلت عظمته ـ تقسيم کرده است. خداوند، مدير است. جزئيات و کليات را خيلي دقيق زير نظر دارد و به قدر سر سوزني از حکم و مصالحي که ميداند، تخلف نمي شود. نه فقط رزق آدمها را تقسيم كرده، بلكه رزق حيوانات پرنده و چرنده و حيوانات دريايي و زميني را تقسيم کرده است. آن بزرگترين مخلوقاتش را که بعضي از ملائکه هستند که اگر بخواهند روي زمين بيايند، جاي آنها نمي شود، هواي او را هم دارد. مورچه زردي را هم که خيلي ريز و کوچک است، هواي او را هم دارد. هواي همه را دارد. هر کس را طبق مصلحت خود رزق ميبخشد. بعضي از موجودات دريايي هستند که خيلي بزرگ هستند و حيوانات دريايي ديگر را ميبلعند و با استخوان و گوشت و پوست ميخورند. اين استخوانها و گوشتها، زير دندان هاي او ميرود و او نمي تواند اينها را بيرون بياورد و اذيت ميشود. بيرون دريا ميآيد؛ روي ساحل ميخوابد و دهان خود را باز ميکند. يک حيوانات پرنده کوچک هستند که عشق و علاقه زيادي دارند بيايند اينجا و با منقارهاي کوچک خودشان همين استخوانها و گوشتها را از بين دندانهاي نهنگ بيرون بکشند و بخورند و از اين كار لذت زيادي ميبرند.
خداوند، حيوانات را فراموش نميكند؛ آن وقت من و شما را که اشرف موجودات هستيم، فراموش كند؟ خدايي كه افتخار ميکند من و شما را آفريده است و در هنگام خلقت ما ميفرمايد:
فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين؛1
پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است.
اين خدا رزق ما را فراموش ميكند؟ بين همة مخلوقات، يگانه مخلوقي که ميتواند ترقي و تعالي داشته باشد، انسان است. حيوانات که فقط از نفس خلق شدهاند و ملائکه هم فقط از عقل آفريده شدهاند و لذا اينها هيچ قابل ترقي و تعالي نيستند. اين انسان است كه ميتواند خودش را به اوج سعادت و تکامل برساند و ميتواند خودش را پست تر از حيوانات قرار بدهد. حالا خداوند، رزق و روزي اين انسان را فراموش كند؟ ابداً.
------------------------------
. مؤمنون: 14.
|