امام خمينى، آيينه خوشخويى
امام راحل- قدّس سرّه- با آگاهى كامل از جايگاه والاى حسن خلق و ضرورت برخوردارى از آن در هر مقام و موقعيت از يك سو، و دارابودن ايمان كامل، نجابت خانوادگى، سرشتِ پاك و عقل سرشار از سوىِ ديگر، به گونهاى محسوس از اخلاق خوش و كريمانه و زيبايى كلام بهرهاى وافر داشت و به همين سبب در جايگاه رهبرى و مرجعيت، كمترين نقطه ضعفى از او آشكار نگرديد و دوست و دشمن، آشنا و غريبه، در برابر مكارم انسانى و خلق خوش او را ستودند و در برابرش كرنش كردند. عظمت و گستردگى حسن خلق آن عزيز فقيد بيش از آن است كه از عهده اين قلم برآيد، بناچار، گوشهاى از آن همه عظمت را در رابطه با خانواده، دوستان و ياران و حتى بدخواهان، در زير مىآوريم:
1- در خانواده
انسان به طور معمول در محيط خانواده، دور از هر گونه تصنّع و حركات ساختگى، ضمير خويش را آشكار مىسازد. از اين رو اوج يا افت اخلاقى هر كس، در خانه بيش از هر جاى ديگر نمايان مىشود.
همسر، فرزندان و خدمتگزارانى كه ساليان دراز با امام محشور بودند، همگى بر حسنِ رفتار و سلوك زيباى امام راحل گواهى دادهاند:
همسر امام در اين باره مىگويد:
امام به من خيلى احترام مىگذاشتند و خيلى اهميت مىدادند، ايشان حتّى در اوج عصبانيت، هرگز بىاحترامى و اسائه ادب نمىكردند، هميشه جاى خوب را به من تعارف مىكردند، هميشه تا من سر سفره نمىآمدم، خوردن غذا را شروع نمىكردند، به بچهها هم مىگفتند: صبر كنيد تا خانم بيايد. «1»
فرزند راحل امام نيز چنين مىگويد:
برخورد حضرت امام با خانواده خود بعد از انقلاب هيچ فرقى نكرده بلكه مهربانتر شدهاند ... در خانه با بچههاى كوچك بازى مىكند، ... امام با ما رفيق است. «2»
حتى فرزندان خردسال داخل بيت امام نيز به سهم خود از اخلاق نيكو و معاشرت صميمانه و پدرانه امام بهرهمند مىشدند و با قلب كوچك خود رفتار اسلامى آن رادمرد الهى را درمىيافتند. به گفته حجة الاسلام انصارى:
امام، خانه را زيربناى مسؤوليتها و ساختن فرزندان سالم مىداند، گاهى نوههاى امام دور امام مىآيند، سر و صدا و داد و فرياد مىكنند، به اين طرف و آن طرف مىروند، ولى برخورد امام خيلى صميمانه و مهربان است. «1»
نيك خلقى و نظم اخلاقى امام تا آنجا پيش رفته كه حتى حاضر نيست، كوچكترين مزاحمتى براى اهل خانه ايجاد كند. دكتر بروجردى در اين باره مىگويد:
در دل شب- هنگامى كه براى نماز شب برمىخيزد- از يك چراغ قوّه كوچك استفاده مىكند. لامپ روشن نمىكند، با آرامى راه مىرود تا ديگران بيدار نشوند، تا اين اندازه مسائل اسلامى را رعايت مىكند. «2»
2- در جمع ياران
رهبر عظيم الشأن و نيك انديش فقيد انقلاب در بعد عملى بويژه عمل به احكام و اخلاق اسلامى نيز سرآمد و اسوه بود و با حسن خلق فراوان و ديگر صفات نيك انسانى، همه را مجذوب خويش كرده بود:
امام هميشهدر سلام مقدم بر ديگران بودو پيشاپيش به همه سلام مىكرد، اين شخصيت بزرگ با آن همه عظمت- كه تمام قدرتها و ابرقدرتها از شنيدن نام ايشان به وحشت مىافتادند- آن قدر رؤوف و مهربان بود كه حتى به بچهها هم سلام مىكرد. «3»
آية اللّه بهاءالدينى، حسن خلق امام عزيز را اين گونه مىستايد:
آنچه هيچ گاه از خاطر هيچ كدام از شاگردان حضرت امام، رضوان الله تعالى عليه بلكه معاشرين با ايشان نخواهد رفت، تواضع بسيار و روحيه شاگرد پرورى ايشان است ... من مجذوب شخصيت ايشان بودم ... در تمام مدتى كه در خدمت ايشان بودم- چون در گفتن سلام سبقت مىجست- نتوانستم يك بار، من به ايشان سلام كنم ... در ايّام تحصيل در قم، به بيمارى سختى دچار شدم آن مقدار كه حضرت، در مدت بيمارى به من مهربانى كرد و مراقبت نمود، به جدّ اطهرم سوگند، اگر پدرم در قم بود، اين مقدار از من مراقبت نمىكرد. «1»
3- نسبت به مخالفان
خوى زيبا، دوست و دشمن نمىشناسد و با همه با زيبايى برخورد مىكند و زشتى ديگران نبايد سبب زشتخويى خوبان گردد.
مخالفان امام و انقلاب- از هر طيفى بودند- ناجوانمردانه ترين تبليغات را در مخالفت خويش به كار بردند و از هيچ تهمت و افترا و بىادبى دريغ نكردند؛ ولى امام همواره با اخلاق اسلامى و متانت و حسن خلق با آنان روبهرو شد و هيچ كس نشنيد كه آن حضرت كوچكترين اهانتى به ضد انقلاب بكند بلكه هميشه با رعايت ادب و عفت كلام پرده از دسيسهها و توطئههاى آنان برمىداشت و به جنگ روانى و تبليغاتى آنان مىرفت.
حجةالاسلام رحيميان مىگويد:
حضرت امام با سير در صراط مستقيم عبادت و پرستش حق و گذشتن از خود، به سوى خدا راه سپرده بود، از اين رو معيار و مبناى بغض و دشمنى امام، خدا بود نه خود. اگر اشخاصى مانند شاه، ريگان و صدام را دشمن مىداشت جنبه شخصى نداشت بلكه تنها به خاطر طغيان و عصيان آنها از فرمان حق بود كه امام را به مبارزه با آنها وامىداشت و اصولًا هر جا كه پاى خودش در كار بود بدون استثنا چشم پوشى مىكرد؛ چه بسا افراد مغرض و جاهل، امام را مورد بدترين آزارهاى روحى و توهينها قرارمىدادند ... ولى حضرت امام، چه قبل از انقلاب- كه به مرجعيت اعلى در حوزهها دست يافت و چه بعد از انقلاب، كه به اوج عظمت و قدرت نايل شد- حتى در يك مورد به ذهنشان خطور نكرد كه در صدد تلافى و انتقام برآيد بلكه بر عكس، سراغ اين گونه افراد را مىگرفت و به آنها كمك مىكرد و اگر مريض مىشدند، نمايندهاى به عيادتشان مىفرستاد و گرفتارى شخصى آنها را در حد توان بر طرف مىكرد. «1»
|