شخصيت مستقل امام‏
بدون ترديد شخصيت عظيم امام راحل، در ابعاد گوناگون، از جمله اعتماد به نفس و استقلال در جايگاهى والا قرار داشت و بدون اغراق بايد گفت؛ جهان چنين شخصيت مستقلى را تنها در ميان انبيا و اوليا سراغ دارد و راز اين وارستگى هم آزادى از قيد و بندها و زرق و برقهاى دنياست. چنانكه خود فرمود:
تمام وابستگيها، وابستگى‏اى است كه انسان به خودش دارد، تمام‏وابستگيها از خود آدم پيدامى‏شود. وقتى انسان، وابسته است، نفسش وابسته است به جهانى كه مال خودش است؛ به نفسيت خودش ... اگر انسان از اين وابستگى وارسته شد، آزاد شد از اين، اين [انسان‏] ديگر آزاد است، اين ديگر از كسى نمى‏ترسد؛ همه قدرتهاى عالم جمع بشوند، اين نمى‏ترسد، براى اينكه آخرش اين است كه من از بين مى‏روم. ديگر بالاتر از اين كه نيست! «1»
با نگاهى به زندگى آن بزرگوار درمى‏يابيم كه او در تمام مراحل مبارزه و انقلاب و در همه فراز و نشيبهاى جنگ و پيروزى، در مسائل سياسى و اجتماعى، در حوزه و مقام ارجمند مرجعيت و رهبرى و ... اعتماد به نفس داشت و پس از شناخت حق و تصميم‏گيرى، تحت تأثير هيچ كس و هيچ چيز قرار نمى‏گرفت. در اينجا شمّه‏اى از اين بعد شخصيت امام را با هم مى‏خوانيم:
الف- قبل از پيروزى‏
شرايط سخت و خفقان‏زاى دوران ستمشاهى، بارقه اميد را در دلها كُشته و گردِ يأس و نوميدى را بر آنها پاشيده بود، هيچ كس به اميد پيروزى چشم ندوخته بود و همه مرعوب تبليغات يا شكنجه وكشتار شاه شده بودند.امام راحل- رحمة الله عليه- از آن دوران، چنين ياد مى‏كند:
... اوضاع مثل امروز نبود، هر كس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زير فشارها و تهديدهاى مقدس نماها از ميدان به در مى‏رفت. ترويج تفكّر «شاه سايه خداست» و يا «با گوشت و پوست نمى‏توان در مقابل توپ و تانك ايستاد» و اينكه ما «مكلّف به جهاد و مبارزه نيستيم» و يا «جواب خون مقتولين را چه كسى مى‏دهد؟» و از همه شكننده‏تر، شعار گمراه‏كننده «حكومت قبل از ظهور امامِ زمان عليه السلام باطل است» و هزاران «ان قلت» ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايى بودند كه نمى‏شد با نصيحت و مبارزه منفى و تبليغات، جلوى آنها را گرفت. «1»
در چنين دورانى، امام، با توكل بر خدا و اعتماد بنفس، دامن همّت به‏ كمر زد و مردانه پا به ميدان نهاد و با روشن ديدن چشم‏انداز مبارزه، به راه خويش ادامه داد و از هيچ كس جز خدا نهراسيد، به تعبير آية الله امينى:
امام به مرحله يقين رسيده بود، وظيفه‏اش را به خوبى تشخيص مى‏داد و با قاطعيت هدف را تعقيب مى‏كرد و از هيچ نيرويى نمى‏هراسيد و به وعده‏هاى الهى اطمينان و آرامش داشت. «1»
و با همين اطمينان خاطر و آرامش روحى به جنگ بحرانهامى‏رفت.
آيةالله بهاءالدينى در اين باره چنين نقل مى‏كند:
حدود 57 سال پيش (1317) از طرف حكومت پهلوى، جشن كشف حجاب برگزار شده بود و ما در مدرسه فيضيه بوديم. همه ناراحت بودند، رجال، دعوت شده بودند كه با بانوانشان بدون حجاب بروند فرماندارى. امام به ما گفت: اگر فرماندارى از ما دعوت كرد، چه بايد كرد؟ تا ما خواستيم فكر كنيم و جوابى بدهيم، فرصت نداد و فرمود: ما قبول نخواهيم كرد! «2»
آية الله بنى فضل مى‏گويد:
حضرت امام، آنچه را وظيفه و تكليف شرعى تشخيص مى‏داد، اقدام جدّى مى‏كرد و اگر همه دنيا هم با او مخالفت مى‏كرد، از تصميم خود منصرف نمى‏شد، به ملامت ديگران، ذرّه‏اى اعتنا نمى‏كرد. حتى در دوران نهضت مقدّسش- از سال 41 تا 57- مدّتى تك و تنها اعلاميه مى‏داد. «3»
امام، به هدف خويش ايمان داشت، راه صحيح مبارزه را انتخاب كرد و با اطمينان كامل آن را شروع كرد، ديگر معنا نداشت كه از كمى امكانات يا نبودن نفرات، هراسى به خود راه دهد. بلكه از كسى همانند او، انتظار مى‏رفت كه با شجاعت هر چه تمامتر، مبارزه را شروع كند و چنين نيز كرد. آية الله شهيد سعيدى نقل كرده است:
خدمت امام، عرض كردم: شما را [در مبارزه و در مقابل شاه‏] تنها مى‏گذارند. فرمود: اگر جن و انس يك طرف باشند و من يك طرف، حرف همين است كه مى‏گويم. «1»
دهه فجر انقلاب نيز- كه براى همه روزهاى اضطراب و دلهره بود- هيچ گونه خللى در اراده پولادين امام ايجاد نكرد و او با آرامشى وصف ناپذير، پيروزى را در چند قدمى خويش مى‏ديد. آية الله حسين نورى در اين باره مى‏گويد:
امام به‏كار خود، صد در صد مطمئن‏بود و به پيروزى‏و پيشرفت كار خوديقين داشت، قبل از آنكه رژيم [شاه‏] سقوط كند، در مدرسه رفاه خدمت او رسيدم و عرض كردم: آقا، شما كارى بكنيد؛ به مردم اعلان‏كنيد كه‏نمايندگان مجلس را عزل‏كنند تا مجلس سقوطكند. امام‏فرمود: خير، كار به آنجا نمى‏رسد، اين دو سه روزه، اينها از بين مى‏روند و رژيم سقوط مى‏كند! «2»
ب- پس از پيروزى‏
بدون ترديد، مشكلات پس از پيروزى، به مراتب از مشكلات دوران‏ نهضت، گسترده‏تر و شكننده‏تر بود. به قول حافظ «... كه عشق آسان نمود اولّ، ولى افتاد مشكلها» مشكلاتى چون: جنگ در كردستان، قضيه گنبد، جنگ تحميلى، ائتلاف شوم ليبرال ها و منافقين، فاجعه هفتم تير و هشتم شهريور، كودتاى نوژه، جريان طبس و ... كه هر يك از آنها موجى از اضطراب و ناامنى را در مملكت ايجاد مى‏كرد و اگر تدبير و اعتماد به نفس امام نبود، كشور دچار بحران شديد مى‏شد. ولى آن حضرت چون كوهى استوار، همه اين بحرانها را پشت سر نهاد و همانند ناخدايى زبردست، كشتى انقلاب را از آن امواج طوفانزا عبور داد و به ساحل نجات و امنيت رساند. او هرگز دچار تزلزل روحى و تذبذب سياسى نشد و در برابر هيچ مشكلى زانو نزد و در مقابل هيچ قدرتى سرتعظيم فرود نياورد. بلكه هر چه فشارهاى داخلى و خارجى بر انقلاب و نظام بيشتر مى‏شد، مقاومت و ايستادگى امام و امّت نيز افزون مى‏گشت و امام جدّى‏تر از گذشته به راه خويش ادامه مى‏داد، به طور مثال پس از شهادت رئيس جمهور و نخست وزير گرانقدر رجايى و باهنر فرمود:
... چنانچه بينندگان خارج و داخل توجه كنند ايران يك كارى انجام داد كه در تاريخ نظير ندارد. تمام انقلاباتى كه واقع شده است يك وابستگى به شرق و غرب داشته است و تمام انقلاباتى كه واقع شده است در بين راه مشكلات بسيار بزرگ داشته‏اند و دارند لكن انقلاب ايران، انقلاب غير وابسته است ... يك انقلاب ملّى است لكن بر اساس اسلام، انقلاب اسلامى است ... اين مسير اسلامى محفوظ است و اين مسير به جلو مى‏رود و قدرتمندتر به جلو مى‏رود ... اينها كه در اين زمان اخير شهيد شدند، اينها هر كدام براى ملت ما بسيار ارزنده بودند ... لكن در عين حال‏ هر يك از آنها كه از بين رفت، چه فردى و چه اجتماعى، ملت ما قوى‏تر شد و انسجام ملت بيشتر شد و بيدارى آنها زيادتر شد. «1»
امام، عالم ربّانى و مؤمن واقعى بود و مسائل را با بصيرتى الهى ارزيابى مى‏كرد. به‏تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله:
«الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» «2»
مؤمن با نور خدا [به مسائل‏] مى‏نگرد.
از اين رو، هيچ گاه در تصميم‏گيريها دچار حيرانى و سرگردانى نشد و با قاطعيت و اطمينان، در مسائل اظهار نظر كرد. آيةاللّه موسوى اردبيلى در اين باره چنين مى‏گويد:
قدرت تصميم‏گيرى امام، يكى از بزرگ‏ترين امتيازات اوست و به حق مى‏توان ادعا كرد يكى از مهم‏ترين عواملى كه‏در همه مراحل انقلاب، راهگشا بوده و ما بارها آن را تجربه كرديم اين بود كه هيچ مسأله‏اى براى امام مبهم نبود؛ امام، هميشه راه را به روشنى مى‏ديد وتصميم مى‏گرفت. «3»
هم او مى‏گويد:
دولت موقت تصميم گرفت بدون اينكه امام را در جريان بگذارد، استعفا بدهد. من، شهيد بهشتى و شهيد باهنر به قم عزيمت كرديم تا امام را در جريان بگذاريم و نظرش را جويا شويم. پس از طرح مسأله، امام به طور ساده و عادى فرمودند: من عقيده‏ام اين است كه استعفا را بپذيرم! مسأله‏اى‏ كه ما از تهران تا قم روى آن بحث مى‏كرديم و نگران فرجام آن بوديم، امام، با صراحت و سادگى آن را حل كردند به او گفتيم: بعد چه مى‏شود؟
فرمود: هيچى! برويد و مملكت را اداره كنيد، خود مردم كارشان را انجام مى‏دهند. «1»
اين اراده پولادين و اتّكاى به‏نفس در همه دوران انقلاب و تصميم‏گيرى‏هاى امام جارى بود.
ج- تقويت روحيه ملّت‏
امام راحل- رحمة الله عليه- كه خود، طعم لذيذ اتكاى به نفس را چشيده بود، دوست داشت كه ملّت نيز از عقده حقارت و خود كم بينى تهى گردد و روحيه اعتماد به خويش را تقويت كند. از اين رو در گفتار و كردار، مردم را بدان سو، سوق مى‏داد تا جمهورى اسلامى و ملت سرافراز و انقلابى در همه زمينه‏هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى، نظامى، صنعتى و ...
خود كفا و خودگردان شود.
يادگار امام مى‏گويد:
امام مى‏فرمود: ما بايد مستقل باشيم، وابسته نباشيم، ما بايد متكى به خودمان‏باشيم، ما بايد به صورتى زندگى كنيم كه خودمان بتوانيم خودمان را اداره كنيم، خودكفا باشيم. «2»
آن عزيز راحل در بيشتر سخنرانيها و بيانيه هاى گرانقدر خود بر اين نكته تأكيد داشت و به حق بايد گفت ملّت نكته سنج ايران، چنين رهنمودى را به گوش جان شنيد و با جديت در راه قطع رشته‏هاى وابستگى كوشيد. با اين وصف، امام از دشوار و طولانى بودن اين مسير به خوبى آگاه بود و با درايت مى دانست كه چنين كارى بايد در دراز مدت به هدف نهايى برسد. از اين رو در وصيت نامه خويش نيز بر آن تأكيد كرد و به مردم سفارش نمود كه:
بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست‏بازان پيوسته به غرب و شرق، با وسوسه‏هاى شيطانى، شما را به سوى اين چپاولگران بين المللى نكشند و با اراده مصمّم و فعاليت و پشتكار خود، به رفع وابستگيهاقيام كنيد و بدانيد كه نژاد آريا و عرب، از نژاد اروپا و امريكا و شوروى كم ندارد و اگر خودى خود را بيايد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت، قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد و آنچه انسان هاى شبيه به اينان به آن رسيده اند، شما هم خواهيد رسيد به شرط اتكال به خداوند تعالى و اتكاى به نفس و قطع وابستگى به ديگران و تحمل سختيها براى رسيدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب. «1»