امام خمينى، اسوه شجاعت
امام كاظم صلوات اللّه عليه مىفرمايد:
«نَحْنُ فِى الْعِلْمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ» «1»
دانش و دليرى ما يكسان است.
طبق اين سخن گهربار، علم و شجاعت، رابطهاى تنگاتنگ دارند و آن كس كه معرفت و دانش دينىاش بيشتر باشد، از صفت زيباى شجاعت بيشتر برخوردار است.امام راحل- رحمة اللّه عليه- در جايگاه رفيع مرجعيت كبرى قرار داشت و به عنوان مجتهد اعلم بسان خورشيدى عالمتاب در آسمان دين درخشيد و به همين دليل از شجاعتِ وصفناپذيرى بهرهمند بود، بهتعبير شيخالفقها حضرت آيةالله العظمى اراكى (ره):
او (امام) مانند جدّش علىبنابيطالب (ع) است؛ اين همه عمرو بن عبدودها در دنيا نعره مىزنند و فرياد مىكنند ولى ابداً ترسى ندارد، اين چه شجاعتى است كه خداوند به او داده است؟! «2»
امام، همّتى بس والا داشت و آرمانِ رهايى مستضعفان را در سرمىپروراند و چنين همّتى از شجاعت بالاى آن بزرگوار حكايت مىكرد؛ چرا كه به فرموده امام على (ع):
«شَجاعَةُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ» «1»
شجاعت مرد به اندازه همت اوست.
و به خاطر همين شجاعتِ عالى، بس غيور و با حميّت بود و در برابر همه كجيها ونامردمىها با قامتى به استوارى كوه ايستاد و خم به ابرو نياورد چرا كه؛
فتوت و مردانگى عالمان دين و فقيهان راستين، غير از صداقت و درستى را بر آنان، برنمىتابد، آنان بند تعلّق گسستهاند؛ نه طمع در جانشان لانه كرده است كه در پى به دام افكندن خلق اللّه، رداى ريا بپوشند و قباى تزوير بر تن كنند و نه ترس در وجودشان جا خوش كرده است كه براى حيات چند روزه، بيرق نادرستى برافراشند و طريق فريب پيشه كنند. «2»
در اينجا، گوشهاى از شجاعت بيكران آن عزيز راحل را با بضاعتى اندك ترسيم مىكنيم:
1- در برابر طاغوت: مهمترين عاملى كه ساليان دراز، ملتها را زير يوغ بردگى و اسارت ستمگران نگهمىدارد، ترس و وحشت آنها از قدرت طاغوتهاست، اگر ملّتى ترس و بزدلى را از دل بزدايد و شيرمردانى سلحشور در برابر طاغوت قد علم كنند، شوكت كاذب و قدرت پوشالى او را زود درهم مىشكنند و آزادى را به ارمغان مىآورند. امام خمينى قدس سره از معدود كسانى بود كه در برابر طاغوت قد علم كرد و با دست خالى، طاغوتهاى زمانه را به خاك مذلّت نشاند، به تعبير رهبر عزيز انقلاب، حضرت آية الله العظمى خامنهاى:
او بتها را شكست و باورهاى شركآلود را زدود، او به همه فهماند كه انسان كامل شدن، علىوار زيستن، افسانه نيست، او به ملتها نيز فهماند كه قوى شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن ممكن است. «1»
موضعگيرى هاى اصولى امام در برابر خلافكارى هاى رژيم شاه سند گوياى شجاعتِ علىگونه آن بزرگوار بود كه ريشه در تديّن و تقوا و ايمانى قوى داشت، امام در برابر وظيفه انقلابى خويش و احساس تكليف در برابر خدا، همه قدرتها و دسيسهها را به هيچ مىانگاشت و به مرگ پوزخند مىزد، آيت الله امامى كاشانى مىگويد:
شهامت و قاطعيت امام، همان قاطعيتى كه ايشان انقلاب را به وجود آوردهاند و رهبرى كردند، اين نشأت گرفته از تقوا و ايمان ايشان است، كسى كه از مرگ باك ندارد، او از هيچ كس ... باك ندارد. «2»
آيت الله العظمى فاضل لنكرانى نيز مىگويد:
امام از هيچ تهديد و مسألهاى خوف و ترس نداشتند ... ايشان گويا در سن 63 سالگى، فرمودند: من تابه حال از كسى و چيزى به هيچ وجه نترسيدم و در من خوف راه پيدانكرد. «3»
حجة الاسلام قرهى نيز در اين باره مىگويد:
در سال 43 امام بعد از آزادى از زندان- كه در مسجد اعظم قم سخنرانى
كردند- فرمودند: واللّه به عمرم نترسيدم! آن شبى هم كه آنها (ساواكىها) مرا مىبردند، آنها مىترسيدند، من آنها را دلدارى مىدادم! «1»
بتشكن زمان، روحيه سلحشورى و دريادلى را از جدّ بت شكنش، حضرت ابراهيم عليه السلام به ارث برده بود- كه در برابر قدرت نمرود زمان، با توكّل به خداى قادر و متعال و براى كسب رضاى او، كمترين هراسى به دل راه نداد و در برابر هر آتشى كه نمروديان برمىافروختند، حَسبِىَ اللَّهُ «2»
مىسرود و در دامان گلستان ايمان مىغنود.- اين بخش را با سخن يكى ديگر از ياران امام به پايان مىبريم:
امام در عدم سازش با رژيم شاه خطاب به مولوى- رئيس سازمان امنيت تهران- فرمودند: من به اعمال شاه و عمّالش نگاه مىكنم، اگر اعمال اينها به همين رويهاى باشد كه دارند مىروند، بر خلاف اسلام و قرآن و شرع باشد، من هم راهم همين است ... ديگر اينكه اين آقا (شاه) كه مىگويد:
مىكشم، مىبندم؛ كُشتى، بَستى، چكار كردى؟! سرهنگ مولوى گفت: اجازه مىدهيد يادداشت كنم؟ امام فرمود: يادداشت كنيد ... ديگر چه كارى از دستش برمىآيد كه انجام نداده باشد؟! «3»
2- امام و درس شجاعت: به راستى آن امام بزرگوار- قدّس اللّه سرّه- در همه صفات و كردار اسلامى و اخلاق نيكوى انسانى، اسوه و پيشواى امّت بود.
از جمله خود شجاع بود و مردم را نيز با گفتار و كردار تشجيع مىكرد و روحيه
شجاعت به آنان مىداد. به گفته حضرت آيةالله جوادى آملى:
حضرت امام از هيچ چيز نمىترسيد و كسى را هم نمىترسانيد و مىفرمودند: نترسيد، فرمودند: زنده است براى اينكه به لقاء اللّه برسد؛ چه بهتر كه با شهادت به لقاء الله برسد. «1»
در سال 1342- كه مدرسه فيضيه به دست دژخيمان شاه به آتش و خون كشيده شد- بيت امام نيز در خطر جدّى قرار گرفت و هر لحظه انتطار مىرفت كه مأموران، به آنجا حمله كنند؛ از اين رو:
يكى از آقايان دستور داد درب منزل امام را بستند. در اين هنگام امام متوجه شد، ازجا برخاست و فرمود: طلاب و فرزندان مرا در مدرسه كتك مىزنند و مدرسه را ويران مىكنند [آنگاه] درب منزل من بسته شود؟! آنگاه دستور داد درب منزل را باز كردند و فرمودند بگذاريد هر كس مىخواهد بيايد! «2»
جالب اين است كه آن سلحشور بىباك در تمام صحنهها و ميدان هاى مبارزه، فرمانده خود را امام زمان عجّل الله تعالى فرجه مىدانست و فرمان هاى او را اجرا مىكرد و به ديگران نيز مىآموخت كه چنين باشند. حجة الاسلام توسلى نقل مىكند:
امام پس از آزادى از زندان، سخنرانى مهيّجى در تكذيب ادعاى رژيم شاه ايراد كرد.
سرهنگ مولوى- رئيس ساواك تهران- به ملاقات امام آمد و ضمن عذرخواهى، جملهاى گفت كه بوى تهديد مىداد؛ گفت: آقا نگذاريد كه ما به وظيفه سربازى عمل كنيم! امام نيز بدون درنگ، انگشت به سينه خود نهاد و با عصبانيت فرمود: بنده هم سرباز اسلام هستم، نگذاريد كه ما نيز به وظيفه سربازىمان عمل كنيم! «1»
پيامها و سخنان گهربار آن عزيز فقيد نيز مالامال از نكتههاى ناب و شجاع پرور استكه گوش جان ملت را نوازش مىدهد و آنان را از ترس و بزدلى- در همه صحنهها- برحذر مىدارد و فراوانى آن سخنان، ما را از آوردن نمونه نيز بىنياز مىكند.
جاى هيچگونه ترديدىنيست كه بيدارى و سلحشورى مسلمانان جهان- از ايران اسلامى گرفته تا الجزاير، فلسطين، لبنان، افغانستان، بوسنى و ...- مرهونِ صلاى بيدار باشى بود كه از حلقوم آن مرد خدا برمىآمد و همه آزاد مردان و شيرزنان عالم با رهنمودهاى پيامبرگونه آن سردار شجاع در برابر حكومتهاى ستمگر و ضدخدا ايستادند و صحنههاى حماسه و ايثار را آفريدند؛ چنانكه مبارزات بىامان امّت دلاور ايران در دوران ستمشاهى و پيكار نابرابر هشت سال دفاع مقدّس و به دست آوردن پيروزىنهايى، ثمره روحيه شهادت طلبانه مردم بود كه از انفاس قدسى آن عزيز نصيبش گشت، همانگونه كه در مجموع دوران مبارزه و انقلاب، بىباكانه در برابر غول قدرتى چون امريكاى جهانخوار مقاومت كرد و هيچ گونه هراسى به خويشتن راه نداد.
|