امام خمينى به استوارى كوه
رهبر عظيمالشأن انقلاب اسلامى از معدود مردان پرصلابتى است كه همواره در برابر همه انحرافات و كژىها چون قلّه سارى شامخ ايستاد و دربرابر همه سازشخواهىها پاسخ «نه» گفت و سر سوزنى از مسير مستقيمى كه خدا به او الهام كرده بود، فاصله نگرفت، خشونت دشمن، دو چهرگى منافقان و تبسّم دوستان، هرگز در چشمان نافذ او تأثير نكرد و دل او را از توجه به خدا بازنداشت.
گوشهاى از قاطعيت و سرسختى آن عزيز راحل را در زير مىخوانيم:
1- در برابر دشمنان
دشمنان زبون اسلام همواره تلاش مىكنند كه مؤمنان، دست از ايمان خود بشويند و در بستر ضلالت ره بپويند، ولى خداوند، بندگان صالح خويش را از فرجام اين تفكّر شيطانى برحذر داشته مىفرمايد:
«يا ايُّهَا الَّذينَ امَنُوا انْ تُطيعُوا الَّذينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى اعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ» «1»
اى مؤمنان! اگر كافران را فرمان بريد، شما را به قهقرا برمىگردانند و در نتيجه زيانكار خواهيد شد.
حضرت امام خمينى (ره) با فراست زايدالوصفى كه داشت، هميشه از نقشههاى دشمنان اسلام آگاه بود و پيش از آنكه آنان به اهداف شوم خويش دست يابند، از امام، ضربه مىخوردند و هرگز نتوانستند در روحيه سازشناپذير او خللى وارد كنند. اين نابخردان ضد اسلام را به چهار طيف مىتوان تقسيم كرد كه امام در برابر هر يك از آنها با روشى خاص به مقابله پرداخت:
- رژيم پهلوى: شاه و نوكران دست نشانده او، در نخستين روزهاى ورود امام به ميدان مبارزه تلاش كردند او را به سازش بكشانند و از باب «علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد.» از شروع انقلاب جلوگيرى كنند. امّا هر چه در اين راه بيشتر كوشيدند، نتيجه معكوس گرفتند و رهبر كبير انقلاب اسلامى را قاطعتر يافتند؛ بطور مثال:
شاه در شب پانزدهم خرداد 42 امام را دستگير و تا دوازدهم مرداد همان سال زندانى كرد و پس از جنايت وحشتناك پانزدهم خرداد و ضرب شست نشان دادن به امام و امّت، ابلهانه گمان كرد كه رهبر و ملّت را به سازش و عقبنشينى كشانده است، و در پى اين خيال خام در تاريخ دوازدهم مرداد امام را به ظاهر آزاد كرد و طى اعلاميهاى اعلام داشت: «طبق اطلاع رسمى كه از سازمان اطلاعات و امنيت كشور واصل گرديده است چون بين مقامات انتظامى و حضرات آقايان خمينى و ... تفاهمى حاصل شد كه در امور سياسى دخالت نخواهند كرد و از اين تفاهم، اطمينان كامل حاصل شده است كه آقايان بر خلاف مصالح و انتظامات كشور، عملى انجام نخواهند داد، عَلى هذا آقايان به منازل خصوصى منتقل شدند.» «1»
پس از آن، امام خمينى را تا تاريخ هيجدهم فروردين 43 در قيطريه تهران تحت نظر نگاه داشت و شب آن روز آزاد و به قم منتقل كرد و در همان روز در روزنامه اطلاعات، نوشتند كه ميان دولت و روحانيت تفاهم حاصل شده و روحانيون- كه منظور امام است- با انقلاب سفيد شاه موافقند. ولى حضرت امام طى سخنرانىاى كه در روز جمعه 21 فروردين 43 ايراد فرمود، به اين
ياوهسرايى رژيم پاسخ داد و فرمود:
... روزنامه اطلاعات مورخ سهشنبه هيجده فروردين 43 را به من دادند، من از آقايان گله دارم كه چرا زودتر به من ندادند، در اين روزنامه كثيف اطلاعات تحت عنوان «اتحاد مقدّس» در سر مقاله نوشته بودند كه با روحانيت تفاهم حاصل شده و روحانيون با انقلاب سفيد شاه و ملّت موافق هستند! كدام انقلاب؟ كدام ملت؟ اين انقلاب مربوط به روحانيت و مردم نيست! ...
خمينى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد. «1»
رژيم شاه از روحيه سلحشورى و استوارى امام دريافت كه محال است بتواند با او كنار بيايد يا او را قدمى سياستهاى خويش عقب براند. اين بود كه وجود آن رهبر فرزانه را بيش از هفت ماه تحمل نكرد و در سحرگاه سيزدهم آبان 43، با كمال وقاحت و ستمگرى او را به خارج از ايران تبعيد كرد و صبح آن روز ساواك شاه طى اطلاعيهاى گفت:
«طبق اطلاع موثّق و شواهد و دلايل كافى، چون رويه آقاى خمينى و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملّت و امنيّت و استقلال و تماميت ارضى كشور تشخيص داده شد لذا در تاريخ 13 آبان 1343 از ايران تبعيد گرديد.» «2»
از سوى ديگر امام بيش از چهارده سال تبعيد و دورى از ملّت و مملكت را در تركيه و عراق، تحمّل كرد، ولى هرگز در برابر شاه خائن كوتاه نيامد تا سرانجام در بهمن 57- درحالى كه شاه با خوارى و گريان از ايران گريخته بود- با سرافرازى و پيروزى به وطن بازگشت و پس از گذشت ده روز حكومت اسلامى را بنيان نهاد و پرچم پيروزى كه همراه استوارى و قاطعيت بود، به اهتزاز درآورد.
- استكبار جهانى: بنيانگذار جمهورى اسلامى بخوبى مىدانست كه علاوه بر رژيم شاه، استكبار جهانى نيز با انقلاب اسلامى در تضادّ است و تا آنجا كه بتواند سياست خود را از طريق نوكران دست نشانده خود- از قبيل شاه- اعمال مىكند و اگر آنان كوتاهى كنند خود به طور مستقيم عمل خواهد كرد. از اين رو تصميم قاطع گرفته بود كه در برابر همه حركات استكبارى نيز بايستد و هيچ گاه با آنان سازش نكند. يادگار امام (ره)، در اين باره مىگويد:
امام بهطور كلى راجع به غرب و شرق يك حساسيتى دارند، بارها مىگويند:
چيزهاى خوبِ اينها هم بد است و بايد سعى كنيم در تمام زمينهها خودمان باشيم، براى اينكه اينها چيزهاى خوبشان را كه بياورند به همان ميزان، ترويج از آنها مىشود. امام اينقدر اصرار دارند كه مگر ما چه چيزمان از آنها كمتر است؟ ما بايد متكى به خودمان باشيم و روى پاى خودمان بايستيم. «1»
يكى از ياران امام مىگويد:
حضرت امام در فرانسه كه بودند، يكى از مقامات امريكايى همراه يكى از مقامات وزارت خارجه فرانسه، پس از روى كار آمدن شاهپور بختيار، خدمت حضرت امام آمد و با لحنى تند گفت: تاكنون در برابر اقدامات شما عليه شاه سكوت كرديم، ولى اگر بر ضد شاهپور بختيار نيز بخواهيد مبارزه كنيد، مطمئناً عكسالعمل نشان خواهيم داد! امام با بىاعتنايى از جا برخاستند و با لحنى قاطع فرمودند: «من تا كنون راجع به آمريكايىهايى كه در ايران هستند، عكسالعمل نشان ندادهام، كارى نكنيد كه من حرفى بزنم، جان آمريكايىها در خطر بيفتد! «1»
امام در پى همين سياست عدم سازش، عمل انقلابى دانشجويان پيرو خط امام را در تسخير لانه جاسوسى امريكا تأييد كرد و آن را انقلاب دوم ناميد و با اين كار خود، به دنيا فهماند كه انقلاب اسلامى از مخالفان سرسخت استكبار جهانى و در رأس آن آمريكاى جانخوار است. حتى امام قاطعيت در برابر امريكا را تا آنجا ادامه داد كه اعلام كرد هيچ كس حق ندارد با نمايندگان امريكا- كه براى مذاكره درباره جاسوسان راهى ايران شده بودند- مذاكره كند.و بدين وسيله- تا آنجا كه امكان داشت- امريكاى مغرور را تحقير كرد و از صولت و اعتبار جهانىاش كاست.غربِ ملحد در داستان رسوايى سلمان رشدى مرتد نيز تلاش كرد كه با اهانت به مقدّسات اسلام، مسلمانان را تحقير كند و زهرچشمى نيز به انقلاب اسلامى نشان دهد، ولى امام آگاه و ژرفانديش، از موضع رهبرى جهان اسلام، با فتواى تاريخى خويش- مبنى بر واجب بودن قتل رشدى مرتد- آنها را براى هميشه از دست يازيدن به چنين طرفندهاى رسوا پشيمان ساخت و ثابت كرد كه خمينى، يعنى قهرمان شكستناپذير اسلام!
بت شكن زمان پس از آگاهى از محتواى شركآلود كتاب رشدى مرتد، نظر خود را چنين اعلام داشت:
به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مىرسانم كه مؤلّف كتاب آيات شيطانى كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و نشر شده است، همچنين ناشرين مطلع از محتواى آن، محكوم به اعدام مىباشند. از مسلمانان غيور مىخواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعاً آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسى جرأت نكند به مقدّسات مسلمين، توهين نمايد و هر كس در اين راه، كشته شود، شهيد است، ان شاءاللّه. «1»
و در آخرين پيام برائت چنين مرقوم داشت:
من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مىكنم كه اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنيا آنان خواهيم ايستاد و تا نابودى تمام آنان از پاى نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد مىشويم و يا به آزادى بزرگترى- كه شهادت است- مىرسيم.» «2»
2- در برابر منحرفان
- ليبرالها: ملّىگرايان نيز از ابتداى نهضت تاكنون سعى كردهاند كه افكار انقلابى امام عزيز را- به قول خود- تعديل كنند و افكار ليبراليستى خويش را تحميل نمايند و يا خط سازش با قدرتهاى جهانى را هموار كنند.
ولى امام هرگز زير بار سخن آنان نرفت و از اسلام ناب محمّدى صلى الله عليه و آله فاصله نگرفت و در برابر جوسازىها و فشارهاى سياسىاى كه نغمه سازش ساز مىكردند، فرمود:
من به صراحت مىگويم: ملىگراها اگر بودند براحتى در مشكلات و سختىها و تنگناها دستِ ذلت و سازش به طرف دشمن، دراز مىكردند و براى اينكه خود را از فشارهاى روزمرّه سياسى برهانند، همه كاسههاى صبر و مقاومت را يكجا مىشكستند و به همه ميثاقها و تعهدات ملّى و ميهنىِ ادّعايىِ خود، پشت پا مىزدند! كسى تصوّر نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمىدانيم! ولى هيهات كه خادمان اسلام، به ملّت خود خيانت كنند ... آن چيزى كه در سرنوشت روحانيت واقعى نيست، سازش و تسليم شدن در برابر كفر و شرك است، كه اگر بند بندِ استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعلههاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستىمان را در جلوى ديدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز اماننامه كفر و شرك را امضا نمىكنيم! «1»
و زمانى كه ليبرالها به سركردگى بنىصدر بناى شيطنت و تضعيف انقلاب را نهادند با قاطعيت فرمود:
... اين را بايد همه بدانند: آن روزى كه من احساس خطر براى جمهورى اسلامى بكنم، آن روز كه من احساس خطر براى اسلام بكنم، آن روز اين طور نيست كه باز من بنشينم، نصيحت كنم، دست همه را قطع خواهم كرد! «2»
و در روز بعد از آن، بنىصدر را از فرماندهى نيروهاى مسلّح بركنار كرد. «3»
و در نهايت فرمود:
... صريحاً اعلام مىكنم: تا من هستم، نخواهم گذاشت حكومت دست ليبرالها بيفتد. «1»
- منافقين: جريان نفاق نيزتا آنجا كه توان داشت، كوشيد تانزد امام جاى پايى بيابد و به اصطلاح در شخصيت امام نفوذ كند؛ ولى هر چه در اين راه كوشيد، نتيجه معكوس گرفت و در نهايت در خرداد سال 60 در فاز نظامى و رو در روى نظام قرار گرفت و عليه جمهورى اسلامى دست به اقدامات مسلحانه زد.
امام امت در سالهاى قبل از پيروزى افكار انحرافى آنها را بهروشنى دريافته بود و- با اينكه شخصيتى مثل مرحوم آيتاللّه طالقانى از آنها حمايت مىكرد و اصرار داشت كه امام نيز از آنها پشتيبانى كند «2»- دست رد به سينه آنها زد و پس از پيروزى نيز اجازه نداد كه آنها انديشههاى التقاطى خود را بر جمهورى اسلامى تحميل كنند و اين افتخار را نصيب خود كرد كه شهيد مطهرى بفرمايد:
همه ما لغزيديم بجز امام! «3»
و اعلام كرد:
تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين، اسلامِ اين مردم بىپناه را از بين ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم كرد، تا من هستم دست ايادى امريكا و شوروى را در تمام زمينهها كوتاه مىكنم. «4»
3- سادهلوحان:
در ميان نيروهاى مسلمان نيز افرادى يافت مىشدند كه سادهلوحانه با افكار انقلابى امام سر ستيز داشتند و مىكوشيدند تا او را از اوج انديشههاى خويش به زير بكشند و با خود همراه سازند. ولى آن عارف ربّانى با قدرت و قاطعيت و گاه تنها و بىياور به راه خود ادامه داد و هر مانعى را از پيش پا برداشت تا انقلاب اسلامى را به پيروزى برساند. بنيانگذار جمهورى اسلامى از مقدس مآبان متحجّر و كارشكنى آنها چنين ياد مىكند:
... تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود- كه خداوند وسيلهاش را آماده نمود- علما و روحانيت متعهد، سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مىشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اوّلين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراى پانزده خرداد رقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود- كه اگر تنها اين بود، مقابله را آسان مىنمود- بلكه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودى، گلوله حيله و مقدّسمآبى و تحجّر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويى بود كه هزار بار بيشتر از باروت سرب، جگر و جان را مىسوخت و مىدريد ... واقعاً روحانيت اصيل در تنهايى و اسارت خون مىگريست، كه چگونه آمريكا و نوكرش- پهلوى- مىخواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عدّهاى روحانى مقدّس نماى ناآگاه يا بازى خورده و عدهاى وابسته- كه چهرهشان بعد از پيروزى روشن گشت- مسير اين خيانت بزرگ را هموار مىنمودند. «1»
امام سر سازش با هيچ كس جز خدا را نداشت و به مصداق «فَاذا
عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَىاللَّهِ» «1»
تصميم خويش را به فرجام مىرساند و مىفرمود:
من از آنها نيستم كه اگر حكمى كردم، بنشينم و چرت بزنم! من دنبالش راه مىافتم، اگر خداى نخواسته يك وقتى ديدم مصلحت اسلام اقتضا مىكند كه حرفى بزنم، مىزنم و دنبالش راه مىافتم و بحمداللّه تعالى از هيچ چيز نمىترسم. واللّه تا حال نترسيدهام!» «2»
امام راحل، قاطعيت خويش را آخرين بار در موضوع قائم مقام رهبرى به كاربرد و علىرغم جوّ اجتماعى- سياسى آن روز، با جرأت و صلابت، او را بركنار كرد و مشكل بزرگ انقلاب را از پيش پا برداشت. اين درس را با دو جمله از آن امام عزيز در اين باره به پايان مىبريم:
... سفارش اين موضوع لازم نيست كه دفاع از اسلام و نظام، شوخى بردار نيست و در صورت تخطّى، هر كس در هر موقعيت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد. «3»
من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس- در هر مرتبهاى كه باشد- عقد اخوّت نبستهام. چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است ... «4»
به اميدآنكه ما نيز در پيشبرد اهداف آن امام عزيز به رهبرى حضرت آيةالله العظمى خامنهاى قاطع و سازشناپذير باشيم.
|