2- الگو دهى
حس قهرمان دوستى، عامل بسيار جذّابى در امر تعليم و تربيت است كه مورد تأييد قريب به اتفاق مكاتب تربيتى و اخلاقى، از جمله اسلام قرار گرفته است. امام راحل نيز آن را يكى از روشهاى تربيتى خود قرار داد و در زمينههاى گوناگون اجتماعى، سياسى، اقتصادى، نظامى و ... الگوهاى مناسبى را ارائه كرد ومخاطبان خود را به تأسّى آنها ترغيب نموده كه در يك تقسيم بندى كلى، مىتوان آنان را در سه گروه جاى داد:
گروه اول- پيامبران و اولياء معصوم: امام (ره)، اولياى الهى، معصومين عليهم السلام را بهترين الگوهاى انسانى در همه زمينهها مىدانست و همان طور كه خود به آنها تأسّى مىكرد، از مردم نيز مىخواست كه از آن نخبگان الهى سرمشق بگيرند. چنين كارى بيشتر به طور غير مستقيم انجام مىگرفت و امام با طرح گوشهاى از زندگى معصومين به مخاطبان خويش القا مىكرد كه بهترين راه زندگى را از آنها بايد آموخت. گاهى نيز به طور مستقيم چنين طرحى را ارائه مىكرد و مىفرمود:
سيره انبياى عظام صلّىالله علىنبينا و عليهم اجمعين و ائمه اطهار عليهمالسلام- كه سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند و وابستگان به ساحت الهى در قيام به همه قوا بر عليه حكومتهاى طاغوتى و فرعونهاى زمان بوده و در اجراى عدالت در جهان، رنجها برده و كوششها كردهاند، به ما درسها مىدهد و اگر چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم، راهگشايمان خواهد بود. «1»
گروه دوم- علماى ربّانى: عالمان دين شناس و درد آشنا، وارثان علم و انديشه معصومين و جانشينان آنان در اخلاق و عملند و پس از اولياء الله، بهترين الگوهاى بشريتند. امام امت- كه خود نيز جزو اين گروه بود- به كرّات از صفات برجسته و حالات روحانى و نورانى و اعمال صالح علماى بزرگى چون؛ شيخ انصارى، شيخ عبدالكريم حائرى، صاحب جواهر، ميرزاى شيرازى، شيخ فضل الله نورى، خواجه نصير الدين طوسى، مدرّس و ... ياد مىكرد و از مردم مىخواست كه در انديشه و عمل به آنان اقتدا كنند. به طور مثال؛ امام درباره شخصيت خودساخته، شجاع و انقلابى شهيد آيةالله مدرس رضوان الله مىفرمايد:
... آنها از مدرس مىترسيدند، مدرس يك انسان بود، يكنفرى نگذاشت پيش برود كارهاى او (رضاخان) را تا وقتى كشتندش. يكنفرى غلبه مىكرد بر همه مجلس ... اينها مىبينند يك انسان وقتى در يك ملت پيدا بشود، مىتواند كه مجراى امور را از آن طريقى كه آنها مىخواهند برگرداند، آنچه را كه آنها مىخواهند نگذارند پيدا بشود، كوشش كردند نگذارند انسان پيدا بشود. «1»
و در يك سخنرانى از زهد وساده زيستى مرحوم آيةالله حائرى يزدى ياد مىكند كه وقتى از دنيا رفت فرزندانش در آن شب، شام نداشتند! «2»
گروه سوم- شهيدان: گلگون كفنان راه خدا، ديگر قهرمانان واقعى بشريتاند و به تعبير رسول خدا صلى الله عليه و آله به نهايت خير و كمال نايل آمدهاند:
«فَوْقَ كُلِّ ذى بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فى سَبيلِ اللَّهِ فَاذا قُتِلَ فى سَبيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ» «3»
برتر از هر نيكى، نيكى ديگرى است تا مرد در راه خدا كشته شود؛ وقتى در راه خدا كشته شد، ديگر بالاتر از آن، نيكى نيست.
امام خمينى، همواره به گونهاى حماسى و عاطفى از آنان تمجيد مىكرد و مقامات عالى و عارفانه آنان را باز مىگفت و روحيه شهادتطلبى آنان را مىستود و مخاطبان خويش را به گونهاى شگفت تحت تأثير فرهنگ شهادت قرار مىداد:
من وقتى شما جوانها را مىبينم كه با صداقت، با سلامت روح، فعاليت براى اسلام مىكنيد و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار مىدهيد، مباهات مىكنم، افتخار مىكنم كه در بين مسلمانها يك همچو جوانهاى رشيد متعهد هست! از اين جهت ما نبايد از قدرتمندهايى كه اتكال به خدا ندارند، اتكال به مسلسل دارند، ما نبايد بترسيم، ترس مال آن است كه براى شهادت حاضر نباشد. «1»
تجليل بى وقفه امام از شهداى صدر اسلام، شهيدان كربلا بويژه سالار شهيدان، همچنين شهداى والامقامى چون؛ مطهرى، بهشتى، باهنر، رجايى، چمران، مفتح، هاشمى نژاد، شهداى محراب، غفارى، سعيدى و ... نشان دهنده عشق و علاقه وافر امام به شهيد و شهادت و بيان كننده ديدگاه او نسبت به مقام رفيع شهداست و اينكه روحيه «شهادتطلبى» رمز پيروزى است:
شما پيروزيد براى اينكه ايمان داريد، شما پيروزيد براى اينكه شهادت را در آغوش مىگيريد و آنهايى كه از شهادت و از مردن مىترسند، آنها شكست خوردهاند اگر چنانچه هم لشكر عظيم داشته باشند. شما بر نفس خودتان پيروز شديد، شما جوانان در پشت جبهه و در بين كشور و برادران شما در جبهه، بر نفس خودتان غلبه كرديد و زندگى را زندگى ابدى دانستيد و اين زندگى حيوانى را ناچيز شمرديد، شما الان پيروز هستيد و پيروزى شما مادامى كه اين قدرت نفسانى در شماست، مادامى كه اين ايده الهى در شماست، پيروزيد، چه شكست بخوريد به حسب صورت و به حسب عوامل مادى و چه پيشرفت بكنيد. پيروزى بزرگ اين است كه انسان بر نفس خودش پيروز باشد و بر شيطان خودش غلبه كند و شماها بحمدالله اين طور كه جانفشانى در راه خدا مىكنيد، غلبه كرديد بر شيطان خودتان. «1»
امام امت، با همه عظمتى كه داشت، خود را در برابر جايگاه با عظمت شهدا مات و متحير مىديد و مىفرمود:
درباره شهيد، آن قدر از اسلام و اولياء اسلام، روايات وارد شده بر فضل شهيد كه انسان متحيّر مىشود. «2»
و در كمال تواضع و فروتنى در برابر شهيدان عظيم الشأن مىفرمايد:
رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است كه با قلب كوچك خود، كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد. «3»
گفتنى است كه امام عزيز به كارآيى و نتيجه بخشى اين روش كاملا آگاه بود و به خوبى مىدانست كه طرح الگوهاى صادق و موفقى چون شهدا، در سازندگى روحى مردم بخصوص جوانان بسيار مؤثر و نشاط آور است و مىفرمود:
ما هر روز مىبينيم اشخاصى را كه مىآيند با من صحبت مىكنند، مصافحه مىكنند، مىبينيم كه اشخاصى مىآيند و گريه مىكنند، مىگويند كه براى ما دعا بكن شهيد بشويم، من دعا مىكنم كه پيروز باشند وثواب شهيد به آنها داده بشود. «1»
همچنين امام بزرگوار به طور صريح از مردم و مخاطبان خود مىخواهد كه:
اين وصيت نامه هايى كه اين عزيزان مىنويسند، مطالعه كنيد، پنجاه سال عبادت كرديد و خدا قبول كند، يك روز هم يكى از اين وصيت نامهها را بگيريد ومطالعه كنيد و تفكر كنيد. اين جوانهاى ما ... الان هم وقتى مىآيند از من مىخواهند كه دعا كنم كه اينها شهيد بشوند، پايش را از دست داده، عصا زير بغلش هست، لكن گريه مىكند و ميخواهد كه دعا كنيم كه شهيد بشود! از اينها يك قدرى تعليم و تعلم پيدا كنيد ... همه ما تعليم پيدا كنيم از اين سربازهايى كه در جبههها دارند جان خودشان را فدا مىكنند. «2»
|