3- مهذّب بودن مربّى
معلم و مربّى يكى از اركان مهم تعليم و تربيت است كه افكار، گفتار و كردار او بر دانشآموزان تأثير مستقيم دارد و يكى از دلايل اساسى عصمت انبيا و امامان همين است كه چون اسوه و الگوى زندگى مردم قرار مىگيرند نبايد هيچ نقطه تاريكى در زندگى آنان باشد. در قرآن مجيد مىخوانيم:
«فَلْيَنْظُرِ الْانْسانُ الى طَعامِهِ» «1»
انسان بايد به غذايش، نيك بنگرد.
امام باقر عليه السلام در بيان «طعام» در اين آيه مىفرمايد:
«عِلْمُهُ الَّذى يَأخُذُهُ عَنْ مَنْ يَأْخُذُهُ» «2»
منظور دانش اوست كه فرا مىگيرد. (بايد دقت كند كه) آن را از چه كسى مىگيرد.
بر اين اساس خود ساخته بودن معلمان دينى و مربيان تربيتى در اسلام يك اصل است كه بدون آن، تعليم وتربيت، ره به جايى نخواهد برد.حضرت امام خمينى قدس سره، با وقوف كامل بر اين اصل اساسى تربيتى، نخست تلاش كرد تا خود بر قله تهذيب و اخلاق اسلامى جاى گيرد؛ خويشتن را از همه رذايل اخلاقى بپالايد و افكار و كردارش را با فضايل انسانى بيارايد، سپس زمام رهبرى خلق را به دست گيرد و آنان را از ظلمت به سوى نور هدايت نمايد. امام در سالهاى نخستين زندگى و در دوران نوجوانى و جوانى، تربيتى الهى يافت و در وادى خودسازى و صيقل دادن روح گام نهاد. و هرگز گرد دنيا پرستى و حب جاه و مقام نگشت و گوهر ارزشمند نفس را به بهاى ناچيز هوا و هوس نفروخت و به جاى بندگى دنيا و نفس امّاره، بنده خدا شد و با گردن نهادن به طوق بندگى خدا، آزادهترين مرد جهان گشت، آنگاه توانست ملّتى را از زير يوغ ستمگران آزاد نمايد. گويا خود به اين مقام رسيده كه مىنويسد:
... اگر توجه به ذات مقدس او پيدا كردى و دلت خاضع و در محضر او گرديد از هر دو عالم وارهى و طوق عبوديت مخلوق را از گردن بيرون كنى ... بندگى خدا گوهر گرانبهايى است كه باطن آن، آزادى و ربوبيت است. به واسطه عبوديت حق و توجه به نقطه مركزيه و افناء تمام قوا و سلطنتها در تحت سلطنت مطلقه الهى، چنان حالتى در قلب پيدا شود كه قهر و سلطنت بر همه عوالم كند و از براى روح حالت عظمت و رفعتى پيدا شود كه جز در پيشگاه ربوبيت و آنها كه اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به اطاعت احدى ننهد. «1»
امام راحل توأمان بودن علم وعمل و تعليم و تزكيه را ضرورى مىدانست و براى تزكيه ارجحيت و امتياز قائل بود و حتى تعليم بدون تزكيه را سمّ مهلك قلمداد مىكرد:
پرورش قبل از آموزش است، اگر هم قبل نباشد همراه بايد باشند و رتبه او مقدماست؛ اگر چنانچه نفوس تزكيه نشوند، تطهير نشوند، از آن اوصاف فاسد بيرون نروند، علم اثر سوء در آنها مىكند. تمام اديان باطله را علما اختراع كردند، دانشمندان اختراع كردند، براى اينكه علم وارد شده بود در يك جايى كه پرورش نداشته، تزكيه نشده وقتى كه علم آمد در جايى كه تزكيه نشده، اين عالم كه حامل اين علم است و مزكىّ هم نيست، خطرناك مىشود. براى جامعه فرقى نيست ما بين علماى روحانى و علماى دانشگاهى و غيره ... انسان اگر خودش منحرف باشد، نمىتواند ديگران را مستقيم كند. اين شكى نيست كه آدمى كه خودش، فرض كنيد، خداى نخواسته شرابخوار باشد نمىتواند ديگران را از شرابخوارى باز دارد، او دعوت مىكند ديگران را به آن! اگر شما خودتان، را اصلاح نكنيد ... و خودتان را اسلامى نكنيد، نمىتوانيد ديگران را به اسلام دعوت كنيد. «1»
|