1- خدا محورى
شناخت خدا و نزديك شدن به آستان مقدّس او، سنگ زيرين نظام تعليم و تربيت واقعى را تشكيل مىدهد و بدون آن، تعليم و تربيت، مفهوم واقعى خود را نمىيابد و در حقيقت، پوچ و بى ارزش است. امام امت (ره) معتقد بودند كه تعليم و تربيت بايد «جهت دار» باشد و جهت هم ذات مقدّس حق است.بايد ... آموزشى كه براى انسان باشد، جهت دار باشد، «اسم رب» در آن باشد، توجه به خدا باشد، بايد تمام كلاسهايى كه در سراسر كشور- ان شاء الله- وجود پيدا مىكند و شما آقايان و كسان ديگرى كه در خدمت يك همچو امر بزرگى هستيد و متكفل يك همچو عبادت بزرگى هستيد، توجه داشته باشيد كه آموزگاران را جهت به آنها بدهيد، توجه به خدا بدهيد، علمشان براى خدا باشد، براى اطاعت خدا، خداى تبارك و تعالى، علم را يكى از عبادات بزرگ قرار داده است، اگر چنانچه جهت داشته باشد، جهت هم همان است كه «اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ ...». «1»
و در سخنى ديگر مىفرمايد:
اختصاص اين اسم كه «ربّ» است براى اين [است] كه توجه به تربيت را بدهد به مردم، كه بايد قرائت كنيد و با اسم رب براى تربيت بشر قرائت كنيد؛ قلم به دست بگيريد براى تربيت بشر، آن قدرى كه بشر از قلمهاى صحيح نفع برده است، از چيزى ديگر نبرده است و آنقدر كه ضرر كشيده است، از چيزهاى ديگر ضرر نبرده است. قلمها و بيانها با مغزهاى مردم رابطه دارند، اگر قلمها و بيانها و علمها و تعليمها و آموزشها براى خدا باشد، مغزها را الهى تربيت مىكنند.
امام راحل از ابتدا كار را براى خدا و با نام خدا و اتكاى به او شروع كرد و به فرجام رساند؛ فرياد و سكوت آن رهبر فقيد، تعليم وتربيت، سياست و رهبرى و همه كارهايش رنگ خدايى داشت و بايد گفت رمز پيروزى امام همين خدا محورى او در تمام صحنههاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و نظامى بود. چنانكه خود در اين باره مىفرمايد:
... عمده ايناست كه يكقيام، «الهى» باشد و من احساسكردم كه اين آيه شريفهاى كه دارد: «إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَنتَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» «1» قيام بايد «لله» باشد. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه يك موعظه من فقط دارم، فقط يك موعظه! و آن است كه قيام كنيد، نهضت كنيد. «براى خدا!» قيام وقتى براى خدا باشد و من احساس كردم كه اين قيامى كه ملت ايران كرد قيام براى خدا بود، براى اينكه شكوفا شد در آنها يك حالات نفسانى، يك انسانيت در بين مردم شكوفايى پيدا كرد و اين نيست جز اينكه يك نحو ايمان بود، يك نحو خداپرستى بود، خدا نمونهاى بود. «2»
شاخصهاى خدامحورى: دو عنصر ارزشمند اخلاص و تقوا، جهت تعليم و تربيت را مشخص مىنمايند و اين دو اكسير گرانبها، هر عملى را اگر چه كوچك و اندك باشد، بزرگ و ارجمند مىكنند. چنان كه امير مؤمنان عليه السلام درباره تقوا فرمود:
«لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوى وَ كَيْفَ يَقِلُّ ما يُتَقَبَّلُ» «1»
هيچ عملى همراه تقوا اندك نيست. چگونه چيزى كه قبول (حق) مىشود، اندك باشد؟
امام امّت نيز درباره نقش حسّاس تقوا و ارتباط با خدا و خوف و خشيت از او در امر تعليم وتربيت و تهذيب نفس مىفرمايد:
بايد دانست كه تقوا، نفوس را صاف و پاك كند از كدورات و آلايش و البته اگر صفحه نفوس از حجب معاصى و كدورات آنها صاف باشد، اعمال حسنه در آن مؤثرتر و اصابه به غرض بهتر نمايد و سرّ بزرگ عبادات- كه ارتياض طبيعت و قهر ملكوت بر ملك و نفوذ اراده فاعله نفس است- بهتر انجام مىگيرد پس خشيت از حق را كه مؤثر تامّ در تقواى نفوس است، يكى از عوامل بزرگ اصلاح نفوس و دخيل در اصابه اعمال و حسن و كمال آنها بايد شمرد، زيرا كه تقوا علاوه بر آن كه خود يكى از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثير اعمال قلبيه و قالبيه انسان و موجب قبولى آنها نيز هست. «2»
عنصر ارزشمند اخلاص نيز در بستر خدايابى و ارتباط قوى با مبدأ آفرينش و آموزش و پرورش، نقش كليدى دارد و حضرت امام، آن را اين گونه بيان مىكند:
و دوم عاملِ بزرگ در اصابه و كمال- كه فى الحقيقه به منزله قوه فاعله است ...- نيت صادقه و اراده خالصه است كه كمال و نقص و صحت و فساد عبادات كاملا تابع آن است و هر قدر عبادات از تشريك و شوب نيات، خالصتر باشند، كاملترند و هيچ چيز در عباداتبه اهميت نيت و تلخيص آن نيست زيرا كه نسبت نيات به عبادات، نسبت ارواح به ابدان و نفوس به اجساد است. چنانكه پيكره آنها از مقام ملك نفس و بدن آن صادر شود و نيت روح آنها از جنبه باطن نفس و مقام قلب صادر شود و هيچ عبادتى بى نيت خالصه مقبول درگاه حق تعالى نيست. «1»
|