ارتباط مقامات با يكديگر
از جمله نظريههاى انحرافى كه در ميان برخى از افراد و گروههاى اسلامى از قرنها پيش مطرح شده، اين است كه در سير و سلوك و طى مراحل خودسازى، بايد مراحل «شريعت»، «طريقت» و «حقيقت» را طى نمود، اما پس از گذر از هر مرحله، ديگر نيازى به مرحله قبل نيست، يعنى هر كس از ظاهر شريعت به عمق طريقت راه يابد، ديگر نيازى به انجام اعمال ظاهرى ندارد، همين طور اگر از طريقت به باطن حقيقت پى ببرد از قيودات آن مرحله رها مىشود و ....
امام امّت با تبحّر و شناخت عميقى كه از اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله، داشت در مقام يك عالم دينى و نيز در مقام مرجعيت، چون مرزبانى تيزبين به نگهبانى از مرزهاى اسلامى ايستاد و هيچ گونه خدشه، شبهه و انحرافى را به ساحت مقدس آن راه نداد و هر گونه شائبهاى را از رخ زيباى اسلام زدود.امام، پس از طرح مقامات سه گانه انسان، به طور تلويحى بر نظريه جداسازىشريعت از طريقتوطريقت از حقيقت خط بطلانكشيده، مىنويسد:
بايد دانست كه هر يك از اين مراتب ثلاثه انسانيه كه ذكر شد به طورى به هم مرتبط است كه آثار هر يك به ديگرى سرايت مىكند، چه در جانب كمال يا طرف نقص. مثلا اگر كسى قيام به وظايف عباديه و مناسك ظاهريه- چنانچه بايد و طبق دستورات انبياء است- از اين قيام به وظايف عبوديت، تأثيراتى در قلب و روحش واقع شود كه خُلقش رو به نيكويى و عقايدش رو به كمال گذارد و همين طور اگر كسى مواظب تهذيب خلق و تحسين باطن شد، در دو نشأه ديگر نيز مؤثر شود چنانچه كمال ايمان و احكام عقايد، تأثير در دو مقام ديگر مىنمايد و اين از شدت ارتباطى است كه بين مقامات است ... كسى گمان نكند كه بدون اعمال ظاهريه و عبادات قالبيه مىتواند داراى ايمان كامل يا خُلق مهذّب شود يا اگر خلقش ناقص و غير مهذب شد، اعمالش ممكن است تامّ و تمام و ايمانش كامل شود يا ممكن است بدون ايمان قلبى، اعمال ظاهريهاشتامّ و محاسن اخلاقيهاش كامل گردد؛ وقتى اعمال قالبيه ناقص شد و مطابق دستورات انبياء نگرديد، احتجاباتى در قلب و كدوراتى در روح حاصل مىشود كه مانع از نور ايمان و يقين مىشود و همين طور اگر اخلاق رذيله در قلب باشد، مانع از ورود ايمان است در آن. «1»
در سخنى ديگر ضمن تأكيد و تصريح بر مطلب ياد شده، مىفرمايد:
آنها كه فكر مىكردند يا فكر مىكنند كه بدون «شريعت» مىتوانند، به مقصد برسند، هيچ شاهد و دليلى ندارند، زيرا ذات اقدس اله- كه راهنماست- تنها راه را عمل به شريعت مىداند و آنها كه مىپندارند با عمل به «شريعت» نمىتوان به «طريقت» رسيد، آنها هم شريعت را درست نشناخته و به آن عمل نكردهاند و آنها كه با سير و سلوك و شريعت و طريقت هماهنگ شدند ولى به «حقيقت» بار نيافتند، براى آن است كه به درستى طى طريق نكردند. «2»
|