3- هماهنگى تربيت با فطرت‏
بر اساس ديدگاه توحيدى، هر انسانى با فطرتى پاك و خداخواه آفريده مى‏شود و اگر عوامل انحراف زاى برونى همچون محيط، تغذيه، تربيت و ... بر او اثر منفى نگذارند، فطرت، وجدان، عقل و دل، او را به سوى خوبى‏ها و منبع خير و بركت- خدا- رهنمايى مى‏كنند.
قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ...» «3»
روى خود را خالصانه به سوى آيين خدا كن، اين فطرتى است كه خدا مردم را بر آن سرشته است.
علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏نويسد:
دين چيزى جز سنت حيات نيست. همان راه و روشى كه بر انسان لازم است آن را پيشه كند، تا سعادتمند شود. بنابراين انسان، هيچ هدف و آرمانى جز رسيدن به سعادت ندارد و همان گونه كه همه مخلوقات به سعادت و هدف ايده آل خود فطرتاً هدايت شده‏اند و به جهازى مجهز گشته‏اند كه با آن هدف مناسب است، انسان نيز بايد پايبند به دين حنيف باشد كه آفرينش و فطرت او را بدان سو مى‏خواند و هدايت مى‏كند. «1»
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله طى سخن صريحى مى‏فرمايد:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ ابَواهُ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ» «2»
هر نوزادى بر فطرت [الهى‏] متولد مى‏شود تا اينكه پدر و مادرش او را (منحرف كرده) يهودى و نصرانى بار مى‏آورند.
امام خمينى در اين باره مى‏فرمايد:
انسان از اول اين طور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهى به دنيا آمده «كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ» كه همان فطرت انسانيت، فطرت صراط مستقيم، فطرت اسلام، فطرت توحيد است. اين تربيت‏ها است كه يا همين فطرت را شكوفا مى‏كند و يا جلوى شكوفايى فطرت را مى‏گيرند. اين تربيت هاست كه يك كشور را ممكن است به كمال مطلوبى كه از هر جامعه انسانى است برسانند و يك كشور، كشور انسانى باشد، مطلوب اسلام باشد و همين تربيت‏ها است يا تعليمهاى بدون تربيت ممكن است كه اينها (متربيان) را در آن وقتى كه مقررات يك كشورى دست آنهاست‏و همه چيز كشور به دست آنهاست، كشور را به تباهى بكشند. «1»