الف- تذلل و ادب در محضر يار
معصومين (ع) همواره از خدا مى‏خواهند كه چشم دل شان به حق و اوصاف جلال و جمال او باز باشد:
وَ انِرْ ابصْارَ قُلُوبِنا بِضياءِ نَظَرِها الَيكَ. «1» (خدايا) ديده قلبمان را با فروغى كه بدان تو را مشاهده كند روشن فرما!
به يقين، آنان لحظه‏اى از مشاهده جلال و جبروت و شهود و حضور دائم خدا غافل نمى‏شوند و به تبع چنين شهودى هميشه در برابر ذات اقدس الهى خاشع و فروتن هستند. رسول گرامى فرموده است:
تَنامُ عِيناىَ وَ لا يَنامُ قَلبى. «2»چشمانم به خواب مى‏رود، ولى قلبم نمى‏خوابد.
علامه طباطبايى گفته است: «معناى اين حديث اين است كه هيچ گاه خدا را فراموش نمى‏نمايم و از نظرم نمى‏رود و هرگز خدا و موقعيت خلقت خود را فراموش نمى‏كنم.» «3» از اين رو، وقتى به ايشان گفتند: هنگام غذا خوردن تكيه بزن تا راحت باشى، فرمود: «چنين نخواهم كرد؛ بلكه همچون بندگان غذا مى‏خورم و در برابر مولايم چون بردگان مى‏نشينم.» «4» همچنين نقل است كه امام باقر (ع) فرمود:
فرشته‏اى نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: خداوند شما را مخير كرده كه يا بنده و رسول و فروتن باشى يا پادشاه و رسول ... پيامبر فرمود: مى‏خواهم بنده و رسول و فروتن باشم. فرشته گفت: در عين حال چيزى از مقامت نزد خدا كاستى نيابد. «1»
نيز امام صادق (ع) فرموده است:
رسول خدا (ص) شام پنجشنبه در مسجد قبا افطار كردند. اوس بن خولى انصارى براى آن حضرت، دوغ و عسل آورد. پيامبر از يكى ميل كرد و فرمود:
يكى كافى است و من ديگرى را نمى‏نوشم. آن را حرام نمى‏كنم، ولى براى خدا تواضع مى‏كنم. «2» زيد بن على نقل كرده است كه اميرمؤمنان (ع) در پنج مورد، نمازهاى عيد فطر و قربان و جمعه و هنگام تشييع جنازه و عيادت بيمار، كفش‏هاى خود را به دست مى‏گرفت و پا برهنه گام برمى‏داشت و مى‏فرمود: «اين كارها از آن خدا است و من دوست دارم در چنين كارهايى پا برهنه باشم.» «3»
امام زين العابدين (ع) نيز در مناجات با خدا مى‏گفت:
... وَ انَا بَعْدُ اقلُّ الْاقَلينَ وَ اذَلُّ الاذَلينَ وَ مِثلُ الذَّرَّةِ او دُونَها. «4»
(پروردگارا) و من اينك (در برابر تو) كوچك‏تر از همه كوچكان و زبون‏تر از همه زبونان هستم، همچون ذره‏اى و بلكه كم‏تر از آن!
اين اظهار كوچكى و تواضع در برابر خدا ارتباط مستقيم با بينش توحيدى معصومين دارد و چون ايشان، بيش‏تر و بهتر از ديگران خدا را مى‏شناسند و از صفات جمال و جلال او آگاهى دارند، آن قدر عظمت الهى بر وجودشان پرتو افكنى مى‏كند كه خود را در برابر او اين گونه ناچيز مى‏بينند و بهتر بگويم ديگر در برابر خدا خودى نمى‏بينند و بسان قطره محو در درياى وجود الهى مى‏شوند و از خود بيخود مى‏گردند و اظهار تذلل مى‏كنند. اين حقيقت را اميرمؤمنان (ع) چنين بيان مى‏فرمايد:
عَظُمَ الخالِقُ فى انفُسِهِم فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اعيُنِهِم. «1» عظمت آفريننده ژرفاى جانشان را آكنده و جز او در ديدگاهشان ناچيز جلوه مى‏كند.