ب- همراه مردم‏
معصومين (ع) از مردم، با مردم و براى مردم بودند و حسن معاشرت ايشان با دوستان و پيروان، زبانزد خاص و عام بود. رسول اكرم (ص) پيش از بعثت به «محمد امين» مشهور بود و قريش او را به عنوان شخص راستگو و مورد اعتماد مى‏شناخت. پس از بعثت با اينكه مسلمانان آب وضوى آن حضرت را به عنوان تبرك مى‏گرفتند، به همگان- حتى زنان و كودكان- سلام مى‏كرد، با دارا و ندار مصافحه مى‏نمود، همواره بشاش و متبسم بود، قلبى مهربان داشت، براى مسلمانان دلسوز بود، ميان اصحاب حلقه‏وار مى‏نشست، هيچ گاه سخن بد نمى‏گفت، عيبجويى نمى‏كرد، غيبت نمى‏نمود، زخم زبان نمى‏زد، دشنام نمى‏داد، هرگز پيش كسى پاى خود را دراز نمى‏كرد و حتى در نگريستن به چهره مردم عدالت را مراعات مى‏نمود. گاه براى مسرور كردن اصحاب با آنان مزاح مى‏كرد، هرگز كسى را از در خانه‏اش رد نمى‏كرد. براى مراعات حال مردم، نماز جماعت را طولانى نمى‏كرد و خطبه هايش را كوتاه ادا مى‏كرد و همواره بوى خوش از او به مشام مى‏رسيد. «2» خلق و خوى رسول خدا (ص) به عنوان «سنت» در ميان اهل بيت (ع) بر جاى ماند و ايشان هيچ اخلاق و آدابى را بر اخلاق جدشان ترجيح‏ندادند.
معمرّ بن خلاد مى‏گويد: يكى از خدمتگزاران امام كاظم (ع) از دنيا رفت. امام فرمود: مرد با فضل و مروتى را به من معرفى كن! گفتم آيا من به كسى مثل شما مشورت بدهم؟ امام گويى ناراحت شد و فرمود پيامبر نيز قبل از كار با يارانش مشورت مى‏كرد؟ «1» امام زين العابدين (ع) يكى از خدمتكارانش را سه مرتبه صدا زد، ولى او پاسخ نداد. امام به او فرمود: آيا صداى مرا را نشنيدى؟ گفت: چرا شنيدم! پرسيد: پس چرا پاسخ ندادى؟ گفت: چون مى‏دانستم اگر پاسخ ندهم، مرا تنبيه و مؤاخذه نمى‏كنيد. امام (ع) فرمود: «سپاس خدايى را كه بندگان را از من ايمن گردانيده است.» «2»
در روايت است كه امام صادق (ع) فرمود: امام زين العابدين (ع) به طور معمول با افراد ناشناس مسافرت مى‏كرد و با آنان قرار مى‏گذاشت كه در طول سفر نيازهاى آنان را برآورده سازد. در يكى از سفرها او را شناختند و سبب اين كار را پرسيدند. فرمود: خوش ندارم به سبب قرابت با پيامبر، مورد لطف و مهربانى مردم قرار گيرم.» «3»
سلمى- خدمتكار امام باقر (ع)- مى‏گويد: برادران ايمانى امام، هر گاه به خانه ايشان مى‏آمدند، همواره بر خوان كرم و نعمت امام ميهمان مى‏شدند و از پول و لباس بهره‏مند مى‏گشتند و چون سائلى بر در خانه مى‏آمد، امام سفارش مى‏كرد كه او را با نيكوترين نام بخوانند و هيچ كس را دست خالى برنگردانند.سخاوت آن حضرت از همه مردم بيشتر بود و آنچه ديگران را در برابر امام كوچك جلوه مى‏داد، علم و دانش ايشان بود. «4» شيخ صدوق نقل كرده است كه امام صادق (ع) روزى سراغ يكى از شيعيان را گرفت. گفتند بيمار است. امام به عيادت او رفت و كنار بسترش نشست و فرمود: «به خدا اميد داشته باش!» مرد گفت: «نگران دخترانم هستم كه پس از من سرپرستى ندارند.» امام فرمود: «دخترانت را به همان خدايى واگذار كن كه اميد دارى گناهانت را بيامرزد و حسنات تو را افزون كند.» «1» حريز بن عبداللَّه مى‏گويد: گروهى از طايفه جهنيه ميهمان امام صادق (ع) شدند. چون وقت رفتن فرا رسيد، امام زاد و توشه راه و عطايايى به آنان بخشيد؛ ولى به خدمتگزارانش فرمود: «از آنان كناره بگيريد و كمكشان نكنيد.» ميهمانان بار خود را بستند و آماده رفتن شدند، براى وداع خدمت امام رسيدند و عرض كردند: «اى پسر پيامبر! بسيار نيكو ميهماندارى كردى؛ ولى چرا به خدمتگزارانت دستور دادى ما را كمك نكنند؟» امام پاسخ داد: «ما اهل بيتى هستيم كه هيچ گاه ميهمان را براى رفتن يارى نمى‏رسانيم.»! «2»