زهد؛ شرط رهبرى
رهبران الهى، كسانى اند كه از خرد ناب و انديشه درست نصيب كامل بردهاند و به همين روى خويشتن را گران بهاتر از آن مىدانند كه دل به دنيا ببندند و از كمالات و حسنات و معنويات غفلت ورزند. آنان هرگز روا نمىدارند كه بخشى از معنويات فرا دنيايى را با همه خوبىهاى دنيا عوض كنند تا چه رسد به اينكه آخرت خويش را فداى دنيا كنند؛ چنان كه پيامبر گرامى اسلام فرموده است:
الرَّكْعَتانِ فى جَوْفِ اللَّيْلِ احَبُّ الَىَّ مِنَ الدُّنيا و ما فيها. «1»
دو ركعت نماز در دل شب، از دنيا و آنچه در آن است پيش من مجبوبتر است.
نماز، شاهراه عروج و وسيله قرب آنان به بارگاه قدس ربوبى است و حالات معنوى و لذت تقربى كه پس از بار يافتن به كوى دوست نصيبشان مىگردد، قابل درك و وصف نيست. وقتى نماز- كه وسيله است- چنين ارزشمند است، هدف- كه تقرب الى اللَّه است- چقدر گران سنگ است!
دليل ديگر زهد بزرگان معصوم عليهم السلام، رسالت خطير و فراگير آنان است؛ يعنى همان رهبرى الهى. آنان، برانگيخته شدهاند تا به مردم بفهمانند كه دنيا محل گذار است نه قرار:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست
روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم
حال، چگونه خود به متاع بى ارزش دنيا دل خوش كنند و ديگران را به بى رغبتى آن تشويق نكنند؟ امام صادق (ع) فرموده است:
مردى به حضور پيامبر (ص) شرفياب شد و ديد كه زير انداز آن حضرت حصير و متكايش از ليف خرما است و درشتى آن بر چهرهاش اثر گذاشته است ....
گفت: «كسرى و قيصر هرگز به اين زندگى ساده بسنده نمىكنند. آنها بر بستر ابريشم و حرير مىخوابند و شما بر تكّهاى حصير؟!» رسول خدا (ص) فرمود:
«به خدا كه من از آنان برتر و گرامىترم؛ ولى مرا با دنيا چكار؟ حكايت دنيا، حكايت آن سوارى است كه در راه به درختى مىرسد و زير سايه آن لختى مىآسايد و آن گاه كه سايه به سويى ديگر مىرود سوار نيز كوچ مىكند و درخت و سايه را رها مىكند.» «1»ديگر اينكه آنان مسئوليت ارشاد و رهبرى مردم را بر دوش دارند و اين مسئوليت، آنان را از زندگى همراه با رفاه و آسايش باز مىدارد؛ چنان كه حضرت نوح (ع) فرمود:
خدايا! من مردم خويش را شب و روز به سوى تو خواندم؛ ولى دعوت من جز بر فرار آنان [از حق] نيفزود. «2»
رسول خدا (ص) درباره ضرورت زهد در رهبران الهى مىفرمايد:
اى على! خداوند تو را زينتى بخشيده است كه هيچ بندهاى را به بهتر از آن زينت نبخشيده است و آن زهد در دنيا است. تو را به گونهاى در آورده است كه به متاعى از دنيا دست نمىبرى و دنيا نيز نصيبى از تو نمىبرد. خداوند دوستى بينوايان را به تو بخشيده است. آنان به امامت تو دلشادند و توبه پيروى آنان خشنودى. «3»
|