يادآوران نمونه‏
خداوند ضمن اينكه خود را نور آسمانها و زمين مى‏خواند، نور خويش را به چراغدانى مَثَل مى‏زند كه بسان ستاره‏اى درخشان در حبابى شفاف و درخشنده از درخت مبارك زيتونى برافروخته مى‏شود و صاف و خالص است و پرتو بر پرتو مى‏افكند. «3» آن گاه مى‏فرمايد:
فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوّ وَ الْأصالِ* رِجالٌ لَّاتُلْهِيهِمْ تِجرَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ. (نور: 36- 37)
(اين چراغ پرفروغ) در خانه هايى است كه خداوند رخصت داده كه (قدر و منزلت) آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود، در آن (خانه) ها هربامداد و شامگاه او را نيايش مى‏كنند. مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمى‏دارد.انس بن مالك و بريده از اصحاب پيامبر اسلام (ص) مى‏گويند: روزى رسول خدا (ص) اين آيه را تلاوت كرد. در آن ميان مردى برخاست و پرسيد:
منظور از خانه‏ها چيست؟ فرمود: خانه‏هاى پيامبران است. سپس ابوبكر برخاست و گفت: آيا خانه على و فاطمه هم از آنها است؟ پيامبر پاسخ داد:
آرى، از بهترين آنها است. «1» ابوحمزه ثمالى نيز نقل كرده است كه قتادة بن دعامه بصرى خدمت امام باقر (ع) رسيد. امام از او پرسيد: تو فقيه (و مجتهد) اهل بصره‏اى؟ قتاده پاسخ داد: آرى. سپس مدتى سكوت كرد. آن گاه گفت: خدا شما را حفظ كند. من حضور دانشمندان ديگر هم رسيده‏ام؛ اما چنان كه در محضر شما تحت تأثير قرار گرفته‏ام، نزد هيچ كس قرار نگرفته‏ام! امام فرمود: آيا ميدانى كجا نشسته‏اى؟ تو اينك در پيشگاه «بُيُوتٍ اذِنَ اللَّه ...» قرار دارى و ما چنين كسانى هستيم. قتاده گفت: جانم فداى شما! به خدا سوگند راست مى‏گويى! آن خانه‏ها از سنگ و گل نيست! «2» با اين وصف، اهل بيت عصمت و طهارت، به درجه‏اى از ياد و انس با خدا رسيده‏اند كه نمونه‏هاى راستين ذاكران الهى اند و ياد و نام خدا از آنان به سراسر هستى منتشر مى‏شود.
معصومين (ع) با تمام وجود و در همه لحظات عمر خويش و با افكار و رفتار و كردار خود آيينه تمام نماى خدايند و نيز از قيد «باذنه» در آيه ياد شده دو نكته جالب ديگر به دست مى‏آيد:
1. رفعت مقام اهل بيت (ع) گرچه به سبب شايستگى‏هاى گوناگون آنان و كمالات بى شمار آنها است، ولى پشتوانه آن، اذن و اراده الهى است و در اين صورت اولا هيچ گونه شائبه غير الهى و ناخالص و سستى و تزلزل به چنين مقامى راه ندارد و مقامى حقيقى و راستين است نه اعتبارى و قراردادى. ثانيا از چنان استحكام و دوامى برخوردار است كه آن را ابدى و جاودان ساخته است؛ همان گونه كه چنين امتيازى خاص هر چيزى است كه رنگ خدايى بگيرد:
مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ. (نحل: 96)
آنچه نزد شما است نابود مى‏شود؛ ولى آنچه نزد خدا است، جاودان است.
2- ذكر و تسبيح راستين- آن گونه كه شايسته مقام ربوبى است- تنها در چنين خانه‏هايى ادا مى‏شود و آن هم با اذن خدا؛ زيرا اين ذكر و تسبيح از جايگاه رفيعى ادا مى‏شود كه با عنايت و اذن الهى به علو و خلوص رسيده و از منبعى نور گرفته كه شفاف و صاف است و كمترين رگه ناخالصى و تاريكى ندارد و تسبيح و توصيف آنان از خدا حقيقى است و ديگران نمى‏توانند چنين كارى را انجام دهند و هر گونه ذكر و تسبيحى كه به جاى آورند، در خور منزلت توحيدى او نيست. از اين رو خود فرمود:
سُبْحنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ* إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الُمخْلَصِينَ (صافات: 159- 160)
منزه است خدا از آنچه توصيف مى‏كنند، مگر بندگان مخلص خدا.
علامه طباطبايى در بيان اينكه چرا تنها بندگان مخلَص مى‏توانند خدا را توصيف كند، مى‏نويسد:
زيرا غير مخلَصين، خداوند را با مفاهيم محدود توصيف مى‏كنند و حال‏ آنكه خداى سبحان نامحدود است و هيچ وصفى او را در بر نمى‏گيرد، پس هر گونه كه وصف شود، خدا از آن برتر است و هر چه گمان شود كه او خدا است، قطعاً خدا نيست، ولى خداوند سبحان بندگانى دارد كه آنها را خالص و خاص خود گردانيده و از هر گونه شائبه شرك منزهند. خداوند خود را به آنان شناخته و جز خويشتن را از يادشان برده. خدا را به خوبى مى‏شناسند و ديگران را نيز به وسيله خدا مى‏شناسند.چنين كسانى وقتى خدا را در جان خويش توصيف مى‏كنند، وصفشان در خور ساحت كبريايى اوست و اگر با زبان وصف او گويند- چون الفاظ نارسا و معانى آن محدود است- به نارسايى بيان و لكنت زبان اعتراف مى‏كنند؛ چنان كه رسول خدا (ص)- كه سرور مخلَصان است- فرمود: «من نمى‏توانم ثناى تو بگويم، تو آن گونه‏اى كه خود ثنايت را گفته‏اى.» «1»بنابراين، بندگان غير مخلَص براى ياد و تسبيح و توصيف خدا بايد به در خانه‏هاى رفيع معصومين (ع) بيايند و از آنان ذكر و وصف الهى را بياموزند.