دو نكته:
1- چون سراسر وجود مقدس معصومان (ع) خير و بركت است، سود و خدمات آنان، بهره مخالفانشان نيز مى‏شود. ابن عباس گفته است:
مشكلى براى عمر- خليفه دوم- پيش آمد كه سخت او را مضطرب كرد.همه اصحاب پيامبر را گرد آورد و راه حل آن را درخواست كرد؛ ولى جملگى اظهار ناتوانى كردند. عمر گفت: «من حلال اين مشكل را مى‏شناسم» گفتند:، «حتما على بن ابيطالب (ع) است» گفت: «آرى!» برخيزيد تا نزد او رويم.» پس از شرفيابى به حضور امير مؤمنان (ع) و حل شدن آن معما، عمر بسيار شگفت زده شد و گفت: «اى ابوالحسن! خدا مرا دچار مشكلى نكند كه تو براى حلش حضور نيابى و مرا در شهرى كه تو نيستى باقى نگذارد.»»
پس از نهضت عاشورا مردم مدينه عليه حكومت يزيد دست به شورش‏ زدند و والى مدينه و بنى اميه را از شهر بيرون راندند. در آن ميان مروان حكم- كه از مخالفان اهل بيت بود- از عبداللَّه بن عمر خواست كه به خانواده‏اش پناه دهد؛ ولى نپذيرفت. مروان اين درخواست را با امام سجاد (ع) در ميان گذاشت و امام پذيرفت و همسر مروان- عايشه دختر عثمان- را همراه خانواده خويش به مزرعه ينبع در خارج مدينه فرستاد تا آرامش به شهر بازگشت. «1»
2- اگر خدمت‏رسانى و خير مردم نياز به شفاعت و واسطه‏گرى داشت و از دست خودشان خارج بود، معصومين (ع) ابايى نداشتند كه واسطه خير شوند و مشكل مسلمانى را آسان نمايند. شخصى از اهالى رى گفته است: در زمان حكومت يحيى بن خالد ماليات فراوانى بر من بسته بودند كه توانايى پرداخت آن را نداشتم و احتمال داشت كه اموالم مصادره و خود نيز زندانى شوم.
چاره‏ام را در اين يافتم كه به محضر امام زمانم حضرت موسى‏بن جعفر شرفياب شوم و از ايشان استمداد جويم. امام (ع) نيز درخواستم را اجابت كرد و نامه‏اى به والى رى مرقوم فرمود با اين مضمون كه اگر كسى خدمتى به برادر خويش كند يا آن را شاد نمايد، مورد عنايت قرار مى‏گيرد. والى با مشاهده نامه امام آن را بوسيد و بر چشم نهاد و علاوه بر بخشش ماليات ياد شده، اموال بسيارى نيز به من بخشيد. «2»