ج- حقايق و اسرار نماز
«اساس راز نماز، در شهود عينى نماز گزار نهفته است و چون شهود قلبى درجاتى دارد، براى اسرار نماز نيز مراتبى است كه هر درجه بالا نسبت به پايين باطنى است مستور، و هر رتبه پايين نسبت به بالا ظاهرى است مشهور و نمازگزار سالك، هماره با جان و دل از مشهورى به مستور سفر مى‏كند تا نه از شهرت، نامى باشد و نه از سُترت، اثرى و نه از راز نشانى و نه از نماز عيانى و نه از نمازگزار اسمى. بلكه تنها معبود ديده مى‏شود و بس.» «1»
آنچه پيرامون «راز نماز» و حقايق آن در دسترس عالمان جستجوگر قرار گرفته رشحاتى از درياى موّاج عصمت و طهارت است و ديگران را به حريم قدس آن راهى نيست «تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد» يكّه تازان ميدان توحيد و محرمان اسرار الهى كم و بيش، ياران راز دار خويش را درحد ظرفيتشان از اسرار غيبى و ملكوت و حقايق عالم آگاه مى‏ساختند، ولى؛
هر كه را اسرار حق آموختند
مُهر كردند و دهانش دوختند

امير مؤمنان (ع) دست بر سينه سترگ خويش نهاد و فرمود:
انَّ هيهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً «2»
اينجا آكنده از دانش است اگر باظرفيتانى مى‏يافتم!!
بدون ترديد آنچه سخن متين و حكيمانه پيرامون پديده‏هاى دو سرا در دسترس مردم است از آبشخور وحى سيراب گشته، گرچه آنچه در سينه آنان است بسيار بيشتر از مقدارى است كه در دسترس ما مى‏باشد.
شخصى به نام رِزام، در حضور منصور دوانقى، از حضرت صادق (ع) پيرامون نماز و حدود آن مى‏پرسد. امام پاسخ مى‏دهد: «نماز چهار هزار حدّ دارد كه تو يكى از آنها را هم نمى‏توانى مراعات كنى!» رزام اصرار مى‏ورزد، امام قدرى از راز نماز را پيرامون نهى از فحشا و منكر توضيح مى‏دهد. «1»
امام خمينى قدس سرّه درباره اين حديث مى‏نويسد:
اگر اين چهار هزار حدّ كه جناب صادق (ع) فرمودند، از حدود ظاهريّه و آداب صوريّه بود، نمى‏فرمودند: تو يكى از آنها را ادا نمى‏كنى و وفا نمى‏نمايى، زيرا معلوم است كه همه كس مى‏تواند به آداب صوريه نماز قيام كند. «2»
همچنين امام راحل پس از تجزيه و تحليل برخى روايات پيرامون عبادت و نماز، به حقيقت و راز آن اشاره كرده، چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند:
پس از تدبّر در اين احاديث شريفه و تفكّر در حال ائمّه هدى سلام‏اللّه عليهم، كه در وقت اداى اين امانت الهيّه رنگ بعضى از آنها متغيّر مى‏شد و پشت بعضى مى‏لرزيد و بعضى از آنها از خود، بى‏خود مى‏شدند كه از ما سوى اللّه بكلّى غافل مى‏شدند، حتى از مُلك بدن و مملكت وجود خود، غفلت مى‏كردند، معلوم مى‏شود كه حقيقت اين عبادت الهى و نسخه جامعه، كه براى خلاص اين طايرهاى قدسى از قفس تنگناى طبيعت به كشف تامّ محّمدّى (ص) ترتيب داده شده و به قلب مقدّسش نازل گرديده، همين صورت دنياوى و هيئت ظاهره ملكيّه نيست؛ چه اين كه اين صورت را هر عالمِ مسأله دان يا عامى ابجد خوان مى‏تواند به شرايط صحّت و كمال صورى آن قيام كند و از عهده به خوبى برآيد. ديگر اين قدر تغيّر الوان و ارتعاد فرائص و خوف و خشيت از قصور و تقصير معنى ندارد. «3»