ب- عفو جاهلان
پيشوايان معصوم عليهم السلام نسبت به قشر جاهل و نادان جامعه كه گاهى مؤمن هم بودند، رفتارى ملايم و همراه با ملاطفت داشتند، چون اينگونه افراد اگر جسارتى هم مىكردند به خاطر بينش ضعيف و كم خردى آنان بود. جابر مىگويد:
پس از جنگ حنين كه غنايم فراوانى به دست مسلمانان افتاد، رسول خدا (ص) از سكّههاى غنيمتى كه روى لباس بلال ريخته بود؛ بر مىداشت و بين مردم تقسيم مىكرد؛ در اين حال فرد نادانى به پيامبر (ص) گفت: اى فرستاده خدا! عدالت را در تقسيم اموال رعايت كن! پيامبر (ص) فرمود:
واى بر تو اگر من عادل نباشم! چه كسى مىتواند عدالت را اجرا كند؟
يكى از اصحاب برخاست كه او را به خاطر اين جسارت، گردن بزند، پيامبر (ص) مانع شد و فرمود:
پناه بر خدا از اين كه مردم بگويند محمد اصحاب خود را مىكشد، آن گاه او را بخشيد. «1»
انس بن مالك گويد:يك عرب روستايى به پيامبر (ص) رسيد و عباى آن حضرت را به سختى كشيد، به طورى كه روى گردن آن حضرت، اثر گذاشت سپس با لحنى خشن گفت: اى محمد! از اموال خداوند كه در نزد توست به من بده. پيامبر (ص) به وى توجهى كرد و خنديد و دستور داد مبلغى به او بپردازند. «2»
مردى از اهل شام كه تحت تأثير تبليغات زهرآگين معاويه نسبت به اهلبيت (ع) قرار گرفته بود، وقتى امامحسين (ع) را ديد، شروع به فحش و ناسزا گفتن به امام كرد، امام حسين (ع) همچنان ساكت بود، تا اينكه فحّاشى مرد شامى به پايان رسيد؛ امام رو به وى كرده، فرمود:اى پيرمرد! گمان مىكنم كه غريب هستى اگر چيزى بخواهى به تو مىدهيم، اگر راه گم كردهاى نشانت مىدهيم، اگر گرسنهاى، سيرت مى كنيم، اگر نيازمندى، تو را بىنياز مىكنيم.مرد شامى، ساكت و مبهوت به چهره امام نگاه مىكرد و متحّير ماند كه چه بگويد و چگونه عذرخواهى كند، در پايان، با شرمسارى گفت: خدا بهتر مىداند كه رسالت خويش را در كدام خاندان قرار دهد. «3»
|