اصل قابليّت انسان براى رشد و كمال‏
خواست و مشيّت حكيمانه الهى اقتضا دارد كه انسان مسيرى را از نقص، عجز و نيستى به اوج كمال بپيمايد. او بخشى از اين سير تكاملى را در عالم طبيعت به صورت جبرى طى مى‏كند و مراحلى از حيات خود را كه عبارت است از زندگى در صُلب پدر، رَحم مادر و دوران طفوليّت يكى پس از ديگرى پشت سر مى‏گذارد و به مرحله‏اى از رشد و بلوغ عقلى مى‏رسد. در اين هنگام است كه بتدريج قدرت اختيار و توانايى انتخاب راه به صورت استعدادهاى گرانبهايى در او شكوفا شده و درخت عقل و تفكّر او به بار مى‏نشيند. از اينجا به بعد اين انسان است كه بايد با كمك گرفتن از هدايتهاى گرانقدر الهى در قالب غرايز، حواس، عقل و رهنمودهاى ارزشمند انبيا و نيز بهره‏گيرى از نعمتهاى الهى در عالم طبيعت، مسير صحيح زندگى را به سمت ارزشهاى والاى معنوى و كمالات عالى روحانى پيدا كند و با آزادى و اختيار كامل آن را از ميان ساير راهها برگزيند و با تلاشى خستگى ناپذير در آن گام بردارد تا به هدف عالى آفرينش- كه شناخت خداوند و پيوستن به اوست- نايل شود.آيه‏اى از قرآن كريم اين حركت پرتلاش و تكاپوى آدمى را اين گونه ترسيم مى‏كند: «يا ايُّهَا الْأِنْسانُ انَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ» «1»اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ديدار خواهى كرد.با توجّه به آنچه ذكر شد، بايد پذيرفت كه انسان قبل از پيمودن اين مسير تكاملى،بطور قطع بايد استعداد و قابليّت رشديابى و صلاحيّت و لياقت نيل به مدارج عالى كمال را داشته باشد. وجود چنين استعدادى را در نهاد جان آدمى از زواياى گوناگون مى‏توان ديد، از جمله:

1- خداى متعال در سوره‏اى از قرآن، پس از سوگندهاى متوالى چنين مى‏فرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّيها فَالْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها قَدْ افْلَحَ مَنْ زَكّيها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها» «1»قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را (آفريده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است.از آيه بالا چنين برمى‏آيد كه انسان زمينه رشديابى و قابليّت رسيدن به كمال را دارد و گرنه رستگار معرّفى كردن انسانهاى پاك و تزكيه شده و تشويق عموم مردم به اين كار معنا نداشت و مناسب شأن خداوند حكيم و عليم نبود.

2- اينكه خداوند براى هدايت بشر، پيامبرانى به سويش گسيل داشته تا خوبى و بد را به او بشناسانند، دليل روشنى بر قابليّت انسان براى پيمودن مدارج كمال است و اگر در آدمى زمينه رشد نمى‏بود، فرستادن اين همه پيامبر از سوى خداوند، كار بيهوده‏اى تلقّى مى‏شد. خداى متعال درباره مأموريت پيامبر گرامى اسلام چنين مى‏فرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولًا مِنْ انْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ انْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالٍ مُبينٍ» «2»خدا بر مؤمنان انعام فرمود؛ آن گاه كه از خودشان به ميان خودشان پيامبرى برانگيخت تا آياتش رابر آنها بخواند و رشدشان دهد و كتاب و حكمتشان بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

3- با توجّه به اين اصل كه انسان موجودى هدفدار است و نيز اين واقعيّت كه آدمى به‏هنگام رسيدن به هدف، احساس پيشرفت و سربلندى مى‏كند، بايد پذيرفت كه او قابليّت رشد و كمال را دارد، چرا كه هدفدار بودن و احساس سربلندى و پيشرفت با عدم قابليّت براى كسب كمال و رشد يابى سازگار نيست.