حدود عفو
اندكى تأمّل در موارد به‏كارگيرى كلمه عفو در متون اسلامى نشان مى‏دهد كه اين واژه گاهى در برابر انتقام و گاهى در برابر عقوبت و مجازات به كار مى‏رود. آن‏جا كه عفو در برابر انتقام به كار گرفته شده، چون منظور ازانتقام، تسكين خاطر انتقام‏گيرنده است و او تمام همّت خود را صرف فرونشاندن آتش خشم خويش مى‏سازد و هيچ گونه نظرى به اصلاح و هدايت طرف مقابل ندارد، در اين صورت عفو، صددرصد يك ارزش محسوب مى‏شود و عمل انتقام‏جويانه نيز به طور مطلق زشت و ناپسند است و تا حدودى آنچه تا كنون در ستايش عفو و گذشت ذكر شد ناظر به همين معناى عفو است. ولى اگر عفو در برابر عقوبت و مجازات شخص خطاكار به كار رود و انسان مخيّر شود بين اين‏كه خطاكار را ببخشد يا او را به طور عادلانه مجازات كند، ديگر عفو به طور مطلق ارزش محسوب نمى‏شود و مجازات هم هميشه ناپسند و نكوهيده نيست، بلكه انتخاب يكى از دو راه تا حدود زيادى بستگى به دو عامل تعيين‏كننده دارد:
1- نوع جرم‏
2- وضعيّت مجرم‏
اگر جرم و تجاوز نسبت به حقوق شخصى باشد و زيان ناشى از خطا و لغزش، متوجّه فرد يا گروه محدودى شود، در اين صورت عامل دوّم (وضعيّت مجرم) تعيين‏كننده است؛ به اين معنا كه بايد ديد آيا عفو و اغماض، موجب پشيمانى و اصلاح فرد خاطى مى‏شود يا بر جرأت و جسارت او در تكرار عمل ناپسندش مى‏افزايد. انسان‏هاى با فضيلت و بزرگوار، اگر طرف مقابل را، از كرده خود پشيمان و شايسته عفو و بخشش ببينند، به سادگى از او در مى‏گذرند، امّا اگر به اين نتيجه برسند كه عفو مجرم، او را گستاخ‏تر مى‏سازد و گذشت بزرگوارانه آنان را حمل بر ضعف يا ترس مى‏كند، او را به خاطر جرمش تحت تعقيب قانونى قرار مى‏دهند تا به كيفر عمل خود برسد.
به‏كارگيرى بخشش در مورد اشخاص لايق و خوددارى از آن در خصوص افراد فرومايه، همواره مورد توصيه و تأكيد پيشوايان بزرگوار اسلام بوده است؛ على عليه السلام در اين باره فرمود:
«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ إِصْلاحِهِ مِنَ الْكَريمِ» «1»
عفو و گذشت همان اندازه كه بزرگوار را اصلاح مى‏كند، فرومايه را تباه مى‏سازد.
همچنين امام‏زين‏العابدين عليه السلام در رساله حقوق خود مى‏فرمايد:
«وَ حَقُّ مَنْ ساءَكَ أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ، وَ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ الْعَفْوَ يَضُرُّ انْتَصَرْتَ» «2»
حق كسى كه به تو بدى كرده، آن است كه از او بگذرى، ولى اگر عفوِ او را مضرّ دانستى، مى‏توانى او را عقوبت كنى.
در سخن ديگرى امام على عليه السلام، كسى را كه از روى علم و اطّلاع مرتكب جرمى شده، شايسته عفو ندانسته، مى‏فرمايد:
«الْمُذْنِبُ عَلى‏ بَصيرَةٍ غَيْرُ مُسْتَحِقٍّ لِلْعَفْوِ» «3»
آن كه با بصيرت بر زشتى گناه، آن را مرتكب مى‏شود، سزاوار عفو نيست.
گاهى معلوم نيست كه آيا مجرم شايسته عفو است يا سزاوار عقوبت؟ در اين صورت اگر بتوانيم، بايد به‏گونه‏اى او را بيازماييم تا ميزان صلاحيّتش معلوم شود. از امام باقر عليه السلام نقل شده كه روزى امير مؤمنان عليه السلام پس از جلسه‏اى كه در آن قرآن و احكام دينى به مردم مى‏آموخت، از مسجد خارج شد. در راه به مرد جسورى برخورد. او به امام سخن زشتى گفت. امام، فورى به مسجد برگشت و دستور داد تا مردم را خبر كنند و خود به منبر رفت. جمعيّت به قدر كافى آمدند و مرد بى ادب نيز حاضر شد. امام عليه السلام پس از حمد و ثناى الهى و بيان سخنانى حكمت‏آميز «1» فرمود: «آن كه ساعتى قبل سخنى گفته بود، كجاست؟» مرد كه جرأت انكار نداشت، خود را معرفى كرد. امام به او فرمود: «اكنون اگر من بخواهم با حضور مردم گفتنى‏ها را مى‏گويم.» مرد پاسخ داد «و اگر بخواهى عفو مى‏كنى و مى‏گذرى، زيرا تو اهل چشم‏پوشى و گذشتى!». امام فرمود:
عَفَوْتُ وَ صَفَحْتُ» «2» گذشتم و صرف‏نظر كردم.
شيوه برخورد امام نشان مى‏دهد كه ابتدا آن مرد با پاسخ خود، صلاحيّتش را براى شمول عفو و اغماض به اثبات رساند و آن گاه امام او را بخشيد و از مجازاتش صرف‏نظر فرمود.
اگر جرم و تجاوز، مربوط به حقوق جامعه باشد، در اين صورت چون پاى حدود الهى و حقوق اجتماعى در ميان است و سعادت عمومى در گرو اجراى آن‏هاست، ناگزير، حدود بايد اجرا شود و حقوق بايد تأديه گردد، زيرا قانون و حرمتِ مال، جان، عِرض و ناموس مردم مثل مرز و حصارى است كه گرداگرد جامعه كشيده شده تا مردم در پناه آن در امنيّت و آسايش زندگى كنند.
اگر اين مرز شكسته شود و قانون تحت عناوينى از قبيل عفو و گذشت به اجرا در نيايد زمينه براى هرج و مرج و ناامنى فراهم شده و ادامه زندگى براى مردم دشوار خواهد شد. اصرار اسلام را بر عفو و گذشت در حقوق شخصى در بحث گذشته خوانديم و دانستيم كه اسلام دين خشونت و انتقام و كشتار نيست، امّا ترحّم و دل‏سوزى بر متجاوزان به حقوق جامعه را نيز هيچ عقل سليمى نمى‏پذيرد:
ترحّم بر پلنگ تيز دندان
جفاكارى بود بر گوسفندان‏

در اين‏جا مجريان عدالت بايد بدون توجّه به احساسات شخصى و دل‏سوزى‏هاى واهى و بى‏اساس، با كمال شهامت به مقتضاى عدالت عمل كنند. قرآن كريم در كنار آن همه دستورات فراوان كه در خصوص عفو و اغماض داده، وقتى به اجراى حدود الهى و احترام به حقوق اجتماعى مى‏رسد، از چنين ترحّم‏هاى نابه‏جايى به صراحت نهى مى‏كند. به عنوان مثال، در دستور اجراى حدّ زنا مى‏فرمايد:
«وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فى‏ دينِ اللَّهِ» «1»
در اجراى حكم خداوند بر آنان، دست‏خوش عاطفه و نازك‏دلى بى‏جا نشويد.
و نيز، اجراى حكم قصاص را موجب حيات و تحرّك جامعه دانسته، مى فرمايد:
«وَ لَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَيوةٌ يا أُولىِ الْأَلْبابِ» «1»
اى خردمندان اجراى حكم قصاص موجب حيات شماست.
امام كاظم عليه السلام در تفسير آيه «انَّ اللَّهَ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» يعنى خداوند زمين را پس از مرگش زنده مى‏كند، فرمود:
منظور اين نيست كه‏زمين با باران زنده مى‏شود، بلكه مقصود آن‏است كه خداوند مردانى را برمى‏انگيزد تا عدالت را زنده كنند و با اجراى عدالت زمين را زنده سازند؛ زيرا اقامه و اجراى يك حدّ از حدود الهى در زمين از چهل روز بارندگى مفيد، سودمندتر است. «2» زنى از اشراف قبيله بنى‏محزوم، مرتكب سرقت شده بود و قرار شد حدّ سرقت بر او جارى شود. سران قبيله مزبور، از بيم آن كه اجراى حدّ، موجب سرافكندگى آنان در بين ساير مردم شده، اين ننگ براى ايشان باقى بماند، اسامة بن زيد، را نزد حضرت فرستادند، تا شفاعت كند و از پيامبر صلى الله عليه و آله عفو او را خواستار شود. آن حضرت پس از اطّلاع از مضمون پيام با خشم زياد فرمود:
«اى اسامه، تو را نبينم كه درباره تعطيل حدّى از حدود خداوند شفاعت كنى!» آن گاه در جمع مهاجر و انصار حضور يافته، چنين فرمود:
علّت هلاكت‏اقوام گذشته‏اين بود كه هرگاه شخص صاحب نفوذى از آنان دزدى مى‏كرده، حدّ خداوند را بر او اجرا نمى‏كردند، ولى اگر فرد ضعيفى دست به اين كار مى‏زد، حكم قانون را بر او عملى مى‏ساختند. به خدا سوگند! حتَّى اگر دخترم فاطمه دزدى كند، دستش را قطع خواهم كرد. «3»
* يك نكته:
در اسلام، تنها رهبر جامعه و «ولىّ امر مسلمين» اين اختيار را دارد كه با در نظر گرفتن مصالح عمومى جامعه و سوابق نيك شخص مجرم اگر او را از كرده خود پشيمان ببيند و شمول عفو را برايش سازنده و مثبت تشخيص دهد، از خطاى او درگذرد. به عنوان نمونه:
سارقى را خدمت اميرمؤمنان عليه السلام آوردند و او به دزدى خود اعتراف كرد.
آن حضرت از او پرسيد: آيا چيزى از قرآن حفظ دارى؟ عرض كرد: بلى سوره بقره راحضرت او را عفو كرده، فرمود: دستت را به خاطر سوره بقره بخشيدم (و براى دزدى‏ات، اين بار آن را قطع نمى‏كنم.) در اين هنگام فردى به نام اشعث زبان به اعتراض گشود و گفت: آيا حدود الهى را تعطيل مى‏كنى؟
امام عليه السلام فرمود: تو چه مى‏دانى؟! مگر پس از اقامه بيّنه امام نمى‏تواند عفو كند؟
هرگاه شخص خودش به دزدى اعتراف كند، اختيار با امام است. اگر مصلحت ببيند مى‏بخشد و گرنه مجازات مى‏كند. «1»
اصل 110 قانون اساسى نيز عفو يا تخفيف مجازات مجرمان را از اختيارات رهبر جامعه اسلامى مى‏داند.