اسوه‏هاى وفادارى‏
برجسته‏ترين و زيباترين نمودهاى وفادارى را مى‏توان در ميان پيامبران و رهبران الهى يافت. اين بزرگ‏مردان هم خود بر وفادارى به عهد و پيمان سخت پاى مى‏فشردند و هم پيروان خود را به سوى اين فضيلت بزرگ فرامى‏خواندند. قرآن كريم، يكى از آنان را چنين توصيف مى‏كند:
«وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ اسْمعيلَ انَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ» «3»
در اين كتاب، اسماعيل را ياد كن، همانا او در وعده‏اش راست‏گو و باوفا بود.
در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت اسماعيل با شخصى قرار ملاقات گذاشت، ولى او در وعده‏گاه خود حاضر نشد. آن حضرت مدّت زيادى در آن‏جا به انتظار نشست، به طورى كه غيبت طولانى او موجب نگرانى پيروانش گرديد.
سرانجام فردى كه بر حسب اتّفاق از آن‏جا مى‏گذشت، حضرت را مشاهده كرده، گفت: «اى پيامبر خدا، ما بر اثر نبودن شما ناتوان شده‏ايم.» حضرت فرمود: «من با فلان كس در اين‏جا وعده ديدار دارم، ولى او نيامده است و تا او نيايد من از اين‏جا نمى‏روم.» آن مرد جريان را به مردم خبر داد و آن‏ها به سراغ شخص مزبور رفته، او را خدمت آن حضرت آوردند. مرد ضمن عذرخواهى عرض كرد: «اى پيامبر خدا؛ من قرار ملاقات با شما را فراموش كردم.» ايشان فرمود: «اگر نيامده‏بودى، من همچنان در اين‏جا مى‏ماندم.» «1»
پيامبر بزرگوار اسلام نيز روزى كنار سنگى با شخصى وعده ديدار داشت.
آفتاب بالا آمد، هوا گرم شد، ولى او نيامد. ياران آن حضرت به ايشان عرض كردند: «خوب است از آفتاب به سايه بياييد.» حضرت فرمود: «من با او در اين‏جا وعده ديدار دارم و تا او نيايد از اين‏جا حركت نخواهم كرد.» «2»
امامان معصوم (ع) نيز در احترام به پيمان و وفاى به عهد ميان انسان‏ها نظير نداشتند.
زمانى امام سجّاد عليه السلام، از يكى از ياران خويش ده‏هزار درهم قرض خواست كه هر وقت قادر باشد، بپردازد. او از آن حضرت رهن طلبيد. امام نخى از عباى خود كشيد و به او داد و فرمود: «اين وثيقه من است تا موقع اداى دين نزد شما باشد.» گرچه قبول چنين وثيقه‏اى در برابر ده‏هزار درهم براى قرض‏دهنده دشوار است، ليكن او با توجّه به شخصيّت امام آن را پذيرفت.
مبلغ را به ايشان تقديم كرد و نخ را در قوطى كوچكى جاى داد. پس از چندى امام پول را تهيّه كرد و نزد طلب‏كار آورد و فرمود: «پولت حاضر است. وثيقه مرا بياور.» مرد كه به نخ عبا اهمّيّت نمى‏داد، اظهار داشت: «من نخ عبا را گم كرده‏ام.» حضرت فرمود: «در اين صورت طلب خود را از من نمى‏گيرى، تعهّد با شخصى مثل مرا نبايد ناچيز انگاشت.» مرد به ناچار قوطى مزبور را آورد و نخ را به امام پس داد. امام نخ را گرفته و دور انداخت و بدهى خود را پرداخت نمود «1» و با اين عمل به آن شخص و ديگران آموخت كه يك نخ ممكن است به تنهايى ارزشى نداشته باشد، ولى وقتى نشانه تعهّد و التزام به يك پيمان باشد، آنقدر ارزنده است كه مى‏تواند وثيقه و پشتوانه مبالغ هنگفتى درهم و دينار گردد.