ارتباط نفاق و بى اعتنايى به استحكام كار
مخالفت با وجدان، خدعه و نيرنگ بر خويشتن است و آثار شوم آن در مرحله اول متوجه خود شخص مىگردد. قرآن مجيد مىفرمايد:
«يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ الَّا انْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ» «1»
(منافقان) به خدا و مؤمنان نيرنگ مىزنند، ولى جز خود را گول نمىزنند و نمىفهمند.
در آيهاى ديگر مستكبران را نيز با همين زبان توصيف مىكند و مىفرمايد:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلّ قَرْيَةٍ اكابِرَ مُجْرِميها لَيمْكُرُوا فيها وَ ما
يَمْكُرُونَ الَّا بِانْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ» «1»
اينگونه در هر شهر و آبادى، بزرگان گنهكارى قرار داديم كه (سرانجام) در آنجا حيله كردند و جز خود را نفريفتند و نمىفهميدند.
پيوند زير پا گذاشتن وجدان، با نفاق و خوى استكبارى، از خطر آفرينى اين خصلت زشت خبر مىدهد و گوياى آن است كه زير پاگذارى وجدان انگيزه اصلى دورويى و خودخواهى است همانگونه كه آن دو مىتوانند عامل بى وجدانى قرار گيرند.
بر اين اساس، همان گونه كه مؤمن از نفاق و نخوت مىگريزد بايستى از فريب دادن و جدان نيز- حتى در عرصه كار و زندگى معيشتى- بپرهيزد.
نكته پايانى اين كه؛ انسانهاى خردمند همان گونه كه خود، تابع وجدان پاك و بيدار خويشند، ارتباطى تنگاتنگ با افراد با وجدان دارند، از آنها نظر مىخواهند، به آنها كمك مىكنند و كارهاى خود را بدانان مىسپارند و اين را در زندگى خويش به عنوان يك اصل مراعات مىكنند كه هرگز با بى وجدانها نشست و برخاست نكنند، آنان را مورد اعتماد ندانند، كارها- به ويژه كارهاى اساسى و كليدى- را به آنان وا نگذارند و همه كوشش خود را به كار مىگيرند كه وجدانهاى خفته را بيدار كنند و همه را به متابعت از وجدان فرا خوانند.
|