امام على (ع) وجدان بيدار بشريت‏
از افتخارات تاريخ بشر، وجود انسان‏هايى است كه زندگى خويش را وقف مردم كردند و تمام توان خويش را براى بهتر انجام دادن كار خدا پسندانه‏اى كه بر عهده داشتند، به كار گرفتند. نمونه كامل و زيباى اين وجدان‏هاى بيدار، دوّمين شخصيت‏عالم آفرينش، امام على صلوات اللّه عليه است كه لحظه‏اى وجدان خداجوى خويش را فراموش نكرد و در هيچ شرايطى آن را زير پا نگذاشت و همه كارهاى محوّله را در ميدان جنگ، مزرعه، منزل، مسند خلافت، مأموريت، عبادت و ... با وجدان كارى به فرجام رساند، از اين رو سراسر كتاب زندگى آن رادمرد بى نظير، نمونه اعلاى وجدان بيدار بشرى بود كه فرازهايى از آن را در زير مى‏خوانيم:
1- در نخستين روزهاى خلافت، كسى شبانه با آن حضرت براى كارى غير حكومتى ملاقات كرد. امام بى درنگ، چراغ بيت المال را خاموش كرد تا سوخت آن صرف سخنان خصوصى نشود. «1»
2- وقتى شنيد، نيروهاى معاويه به شهر مرزى «انبار» حمله كرده، شهر را غارت و جواهر زنى مسلمان و زنى غير مسلمان را هم به يغما برده‏اند، با اندوهى وصف ناشدنى فرمود:
«فَلَوْ انَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اسَفاً ما كانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كانَ بِهِ عِنْدى‏ جَديراً» «2»
اگر مرد مسلمانى از شنيدن اين واقعه از حزن و اندوه بميرد بر او ملامت نيست بلكه نزد من به مردن سزاوار است.
3- پس از ضربت خوردن، در اوج بيدارى وجدان، به فرزندانش سفارش كرد با ضارب مدارا كنند و از غذايى كه خود مى‏خورد به او
بدهند و (در صورت شهادت آن حضرت) بيش از يك ضربه شمشير به او نزنند و يا به بهانه شهادت آن حضرت، حمّام خون راه نيندازند. «1»
4- در مسند خلافت، تمام توش و توان خويش را در راه سازندگى كشور و بهينه‏سازى حال مردم به كار گرفت، هرگز از امكانات عمومى، استفاده خصوصى نكرد، زرق و برق دنيا و تجمل پرستى هيچ‏گاه چشمان بينايش را خيره نساخت، به كمترين خوراك و پوشاك قناعت مى‏كرد و مى‏فرمود:
من هم مى‏توانم از مرغوب‏ترين نان و عالى‏ترين عسل و لباس حرير سود جويم ولى هيهات كه (نداى وجدان را زير پا گذارم و) از هواى نفس پيروى كنم و حرص و ولع مرا بر سر سفره غذاهاى رنگارنگ نشاند، چرا كه ممكن است در حجاز و يمامه (و اقصى نقاط مملكت) كسانى باشند كه آرزوى قرصى نان بردلشان باشد و طعم سيرى را فراموش كرده باشند! واى بر من اگر با شكم سير بخوابم و در اطراف مملكت شكم‏هاى گرسنه و جگرهاى تشنه سر بر بالين گذارند، آيا به همين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان صدا بزنند ولى در سختى و تلخكامى روزگار، غمخوار و جلودار مردم نباشم!؟ «2»