انگيزه‏هاى چاپلوسى‏
تملّق‏گويى منحصر در افراد يا قشر و طبقه خاصّى نيست و با انگيزه‏هاى گوناگون از سوى عموم طبقات، به منصه ظهور مى‏رسد و ممكن است عالم براى جاهل، استاد براى شاگرد، فرمانده براى فرمان‏بر، ثروتمند براى مستمند، قوى براى ضعيف چاپلوسى كند و بر عكس. چرا كه هر كس براساس انگيزه‏اى متملّق مى‏شود و انگيزه‏ها نيز نوعاً در بيشتر افراد يافت مى‏شود و برخى از آنها بدين شرح است:
1- رياست‏طلبى‏
جاذبه ظاهرى پست و مقام، سبب آلوده شدن به رذايل متعدد ديگرى چون چاپلوسى مى‏شود؛ افراد رياست‏طلب مجبورند براى رسيدن به جاه و مقام يا حفظ پستى كه دارند، تملّق فرادستان و فرودستان خود را بگويند؛ آنان با اين كار زشت خود، از مافوق تقاضاى مساعدت مى‏كنند تا آن‏ها را بر پستشان ابقا نمايد يا به مقام برترى برساند و از زيردستان نيز تقاضاى همراهى مى‏كنند. حضرت امام خمينى قدس سره پيرامون اين انگيزه، سخنان شيوايى دارد:
انسان كه طالب رضا و خشنودى مردم است و توجه به جلب نظر و قلوب مردم دارد، براى آن است كه آنها را مؤثر در امورى مى‏داند كه مورد طمع اوست. مثلًا كسانى كه پول پرست و مال دوست هستند، خاضع پيش ارباب ثروت هستند و از آنها تملّق گويند و فروتنى از آنها نمايند و كسانى كه طالب رياست و احترامات صوريه هستند، از مريدان، تملّق‏ها گويند و فروتنى‏ها نمايند، قلوب آنها را با هر ترتيبى هست جلب كنند و همين‏طور اين چرخ به طريق «دور و تسلسل» مى‏چرخد؛ زيردستان از ارباب رياسات و طالبان رياست از زيردستان فرومايه تملّق گويند جز آنها كه در طرفين قضيه به رياضات نفسانيه، تربيت خود كنند و طالب رضاى حق‏اند و دنيا و زخارف آن، آنها را نلرزانده، در رياست، طالب رضاى حق باشند و در مرئوسيت، حق جو و حق خواه باشند. «1»
2- كم‏ايمانى‏
انسان‏هايى كه از انديشه، ايمان و اعتقاد سالم و كاملى برخوردارند، هيچ‏گاه به رذيله تملّق‏گويى آلوده نمى‏گردند؛ زيرا به خوبى مى‏دانند كه همه نعمت‏ها و خوبى‏ها به دست قدرت لايزال الهى است؛ به هر كس هر چه بخواهد مى‏دهد و از هر كس هر چه را بخواهد مى‏گيرد؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ انَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ» «1»
بگو: خدايا فرمانروايى از آنِ تو است؛ به هر كس بخواهى عطا مى‏كنى و از هر كس بخواهى پس مى‏گيرى، هر كس را اراده كنى عزت مى‏بخشى و هر كس را بخواهى خوار مى‏سازى، خوبى به دست توست و تو بر هر چيزى قادرى.
از سوى ديگر مؤمن، به دنيا با ديده حقارت مى‏نگرد و همه مقامات دنيوى را بى‏ارزش و نابود شدنى مى‏داند كه هرگز قابل تملّق و ثناگويى نمى‏باشد، از اين رو براى دستيابى به پست و مقام، دست به چاپلوسى نمى‏زند.
3- نادانى‏
انسان آگاه و خردمند، پيش از هر اقدامى، در فرجامش مى‏انديشد و تناسب كار، سرمايه و سود را مى‏سنجد، سپس تصميم مى‏گيرد. در تملق و چاپلوسى، آنچه سرمايه مى‏شود، عمر آدمى و حيثيت و آبروى اوست و آنچه به دست مى‏آيد، محبوبيت كاذب و ظاهرى است كه در پى خوش رقصى و جلف‏بازى نمايان مى‏گردد و چنين دست‏آوردى هرگز با آن سرمايه سازگار نيست. امير مؤمنان عليه السلام در سخن نغزى مى‏فرمايد:
«بَذْلُ ماءِ الْوَجْهِ فِى الطَّلَبِ اعْظَمُ مِنْ قَدْرِ الْحاجَةِ ...» «2»
هزينه كردن آبرو در برابر «درخواست» همواره از مقدار نياز بزرگ‏تر است.
و هيچ دستاوردى با آبروى ريخته شده برابرى نمى‏كند، لذا تنها انسان‏هاى نادان و كم خرد دست به چنين سودايى مى‏زنند.
در تاريخ آمده است كه: عبداللّه بن عمر، از بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام امتناع ورزيد ولى به محض اينكه عبدالملك مروان به خلافت رسيد و حجاج بن يوسف را به استاندارى منصوب كرد، عبدالله شبانه نزد حجاج آمد تا به واسطه او با عبدالملك بيعت‏ كند، حجاج كه از آمدن بى‏موقع و چاپلوسانه عبدالله، دلگير شده بود و گويا به بستر خواب رفته بود، اجازه نداد كه عبدالله با او مصافحه كند، بلكه پاى خود را از زير لحاف بيرون آورد و گفت: با پاى من بيعت كن و برو! «1»
4- خود كم‏بينى‏
كسانى كه به رذيله چاپلوسى آلوده‏اند، از شخصيت و ارزش خود بى‏اطلاع‏اند؛ چرا كه وقتى انسان قدر خود را شناخت و به ارزش انسانى خود پى بُرد، مى‏كوشد تا آن را به هيچ بهايى نفروشد، ولو به فقر و حبس و تنزل مقام ظاهرى دنيا مبتلا شود. انسان خليفه خدا بر روى زمين است و مسجود فرشتگان؛ همه عالم براى او خلق شده و گردش زمين و آسمان به خاطر وجود با ارزش او است. انسان مى‏تواند با دورى از دنيا و با روى آوردن به آستان حضرت حق، دوباره مورد تعظيم و تكريم همه موجودات قرار گيرد. از اين رو وقتى انسان خود را شناخت و به ارزش خود پى برد، و بداند كه مرغ باغ ملكوت است- هيچ‏گاه- و به ويژه براى امور مادى و دنيايى- تن به ذلّت و حقارت و خفّت نمى‏دهد و زبان به مدح و ستايش بى جا براى همنوع خود نمى‏گشايد!

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته‏اند بهر تنم‏