تشجيع و تهييج‏
گاهى ممكن است رزمندگان به عللى به ترس و ترديد بيفتند، در انجام مأموريت‏ها و وظايف جنگى سستى ورزند، در ادامه جنگ متزلزل شده، يا از شجاعت و پايدارى شان كاسته شود. در چنين هنگامى فرماندهان بايد با اصول صحيح، روند حركت دفاعى را تغيير دهند و رزمندگان را براى تهاجم و دفاع تحريك و تشجيع كنند. در اين مورد، تبيين اهداف مكتبى و برشمردن پيامدهاى شكست و پيروزى، از مؤثرترين و بهترين شيوه‏هاست. اين كار به دو صورت زير انجام مى‏گيرد:

1- توجيه علنى و عمومى همه رزمندگان: اين همان شيوه‏اى است كه عبد الله بن رواحة در جنگ موته به كار گرفت، جنگى كه ميان سه هزار مسلمان و صد هزار نفر از روميان در مرز شام و روم به وقوع پيوست. مسلمانان از نظر جمعيت و تداركات وتجربه‏هاى نظامى با روميان قابل مقايسه نبودند، از اين رو، سپاه اسلام كه به فرماندهى جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه پس از ورود به شام و آگاهى از قدرت نظامى دشمن با يكديگر درباره كيفيّت نبرد با دشمن، تبادل نظر كردند، عده‏اى گفتند؛ موضوع را بايد از طريق ارسال سريع نامه به رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش دهيم و از او كسب تكليف كنيم شايد با اطلاع از موقعيت و شرايط ما و دشمن، دستور توقف جنگ را صادر كند يا گروهى را براى يارى ما اعزام نمايد. چيزى نمانده بود كه مسلمانان اين پيشنهاد را بپذيرند كه عبدالله بن رواحه، به پا خاست و با ايراد خطبه‏اى آتشين، آنان را براى جنگ تشجيع كرد. او، چنين گفت:
اى مسلمانان! به خدا قسم شما براى هدفى به اين جا آمده‏ايد كه اكنون آن را دوست نمى‏داريد. شما از مدينه به قصد شهادت خارج شديد. پس چرا از آن مى‏ترسيد؟! به خدا سوگند ما هرگز با دشمن با اتكا به نيروى بسيار و فزونى اسب و سلاح نجنگيده‏ايم، بلكه با اعتماد به اين دين، كه خداوند ما را به واسطه آن گرامى داشته، جنگيده‏ايم. اكنون آماده شويد و بر دشمن بتازيد. به خدا سوگند در جنگ بدر كه من خود ناظر بر آن بودم، و بيش از يك اسب نداشتيم، ولى به فضل و عنايت الهى پيروز شديم. در اين جنگ نيز اگر پيروز گشتيم به آرزوى خود رسيده‏ايم و اگر شربت شهادت نوشيديم در اين صورت نيز به هدف و مقصود خود نايل گشته و به برادران خود ملحق شده‏ايم و در بهشت رفيق و همراه ايشان خواهيم بود. «1»سخنان عبدالله تأثيرى ژرف بر مسلمانان گذاشت و تصميم آنها را براى هجوم، قطعى كرد و بر آن شدند كه طبق دستور پيامبر صلى الله عليه و آله با دشمن مقابله كنند.

2- توجيه سرّى: گاهى تشجيع و تشويق نظاميان، از راه تماس خصوصى با افراد خاصّى انجام مى‏گيرد. ما به ذكر نمونه‏اى از جنگ صفيّن، بسنده مى‏كنيم:در جنگ صفيّن، كسى از لشكر على عليه السلام به عمّار ياسر گفت: «من از خانه خود در حالى بيرون آمدم كه داراى اعتقادى استوار بودم، تا اين كه شب گذشته ديدم كه مؤذّن ما
اذان گفت و به يگانگى خدا و پيامبرى رسول خدا صلى الله عليه و آله گواهى داد و مردم را به نماز فراخواند و در همين حال مؤذن آنان نيز مانند ما اذان گفت. آيا ما و آنها مانند هم نماز به جا مى‏آوريم؟ اينك شك به دلم راه يافته است كه آنها آيا در جبهه باطلند يا خير؟!» عمّار گفت: «... آيا در جنگ‏هاى بدر، احد و حنين بوده‏اى يا پدرت در اين جنگ‏ها بوده است كه ماجرا را براى تو بازگويد؟» گفت: «خير» عمار گفت: «راستى كه مواضع ما همان مواضعى است كه روزهاى بدر و احد و حُنين در زير پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله داشتيم و اينان در مواضع احزاب مشرك قرار دارند. آيا آن لشكر و افرادش را مى‏بينى؟ به خدا سوگند دوست دارم همه كسانى كه در اردوگاه معاويه گرد آمده‏اند و با ما سر جنگ دارند، يك تن مى‏بودند و من سر او را مى‏بريدم و قطعه قطعه‏اش مى‏كردم. به خدا كه ريختن خون همه آنها چون ريختن خون گنجشك حلال است. آيا تو ريختن خون گنجشك را حرام مى‏دانى» گفت: «نه، حلال است.» عمار گفت: «آنان نيز خونشان حلال است. آيا اكنون شبهه‏ات را از دلت زدودم؟» گفت: «آرى، حقيقت را برايم روشن ساختى.»آن گاه آن مرد روانه شد، عمّار وى را خواست و گفت:آگاه باش كه آنان چنان با شمشير ما را بزنند كه باطل گرايان شما را به شك اندازند تا بگويند: اگر اينان بر حق نبودند بر ما پيروز نمى‏شدند. به خدا سوگند آنان به اندازه خاشاكى، كه در چشم مگسى فرو رود، از حق بهره ندارند. به خدا سوگند اگر چنان ما را بزنند تا ما را به نخلستان‏هاى [دوردست‏] شهر هَجَر برانند، ذرّه‏اى در حقاّنيت خود و باطل بودن آنان ترديد نخواهم كرد. «1»